دعا,فطرت,اسرار درون
شرح دعاها,فطرت,درون

این دعای شریف از امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف نقل شده و هر کس آن را زیاد بخواند گرفتاری

و مشکل او حل گشته و به حاجت خویش خواهد رسید .

بسم الله الرحمن الرحیم

أَنْتَ اللهُ الَّذی لاإله إلاّ أَنْتَ مُبدِئُ الخَلقِ و مُعیدُهُم و أَنْتَ اللهُ الَّذی لاإله إلاّ أَنْتَ  مُدَبِّرُ الأُمورِ وَ باعِثُ مَن فِی

القُبُورِ و أَنْتَ اللهُ الَّذی لاإله إلاّ أَنْتَ القابِضُ الباسِطُ و أَنْتَ اللهُ الَّذی لاإله إلاّ أَنْتَ  وارِثُ الأَرضِ و مَن عَلَیها

أَسأَلُکَ بِاِسمِکَ الَّذی إِذا دُعیتَ بِهِ أَجَبتَ وِ إِذا سُئِلْتَ بِهِ أَعْطَیْتَ و أَسأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أَهلِ بَیتِهِ و َبِحَقِّهُمُ

الَّذی أَوجَبْتَهُ عَلی نَفسِکَ أَن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَن تَقضِیَ لی حاجَتی السَّاعَةَ السَّاعَةَ یا

سَیِّداهُ یا مَولاهُ یا غِیاثاهُ.أَسأَلُکَ بِکُلِّ اِسمٍ سَمَّیْتَهُ بِهِ نَفسَکَ وَاسْتَأثَرتَ بِهِ فی عِلمِ الغَیبِ عِندَکَ أَن تُصَلِّیَ

عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أََن تُعَجِّلَ خَلاصَنا مِن هذِهِ الشِّدَّةِ، یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ وَالاَبصارِ یا سَمیعَ الدُّعاءِ

 إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍٍ قَدیرٌ بِرَحمَتِکَ یا أَرحَمَ الرّاحِمینَ

 

منبع : الکلم الطیب ص ۱۴ - صحیفه مهدیه ص ۳۹۷-۳۹۸

negahesevom.loxblog.com








            چشمها را باید شست جور دیگر باید دید


            
  vuur17a.gif


 آیا کرامات است یا.....؟


موکلین ، گروهی از جنیان هستند که به زندگی انسانها نزدیک و 

در صورت انجام بعضی کارها یا مراسمات خاصی و یا اوراد و اذکار، 

انسانها آنها را در اختیار خود گرفته و برای انجام امورا تشان از قبیل :

ذهن خوانی، 
تسخیر قلوب، نفوذ در دیگران، آینده بینی ، و ... استفاده میکنند.

طبق آیات بیشماری در قرآن، دو گروه انسان و جن نباید نزدیک هم شوند، 

زیرا: ارتباط با " جن " برای انسان بسیار خطرناک و ویران کننده است

نزدیکی و یا کمک به نزدیکی دیگران، و یا ارتباط با افرادی که با گروه " جنیان " 

در ارتباطند، موجب تسخیر روح و جسم و ذهن انسانها توسط "جنیان "،

میگردد و درنیتجه فرد تسخیر شده را دچارمشکلات عدیده ای،

درزندگی اش، مینمایند.

    
                                  12.gif      

دعانویسان ، دراویش ، ریکی کارها ، رمالان ، فال بینها ، 

آیینه بین ها ، کف بین ها و... انواع فال از قبیل قهوه ، ورق ، 

شمع ، چای ، تاروت ، کبریت ، علم جفر ، اعداد ، ستاره شناسی 

در جهت آینده بینی ، هیپنوتیزم و... 


خلاصه هر چیزی که درصدد آن باشد که انسان با توسل به آنها ،

به جهت رفع نگرانی و یا گشایش در کارها و امورات زمینی ، 

به ((غیر خدا معطوف گشته و مدد جوید )) ، 

در نتیجه کمک رسانی موکلین به اینگونه افراد میباشد.

یادمان باشد کسانی که از طریق ( درویش و دعانویس و ... ) 

اعمال فوق خود را نسبت به دیگران برتر میدانند ، صاحب " کرامات " ندانیم!  

زیرا اینان اطلاعات خود را از طریق "اجنه" بدست می آورند.


13.gif   لذا به شدت توصیه میشود:

از رفتن به نزد چنین افرادی و یا استفاده از ابزارها و 

نوشته هایی که جنبه " نمادین تقدسی ظاهری " 

مانند (انواع طلسمات) بخود گرفته اند، جدا خودداری شود. 


البته امر به معروف هست و گرنه هر کس بنا به اختیارش میتواند انتخاب کند : 

خیر یا شر؟  

negahesevom.loxblog.com





آیینه عاشورا ...




199034pvi7k3vb2a.gif



می‌توانیم  در روز عاشورا، 

جامه‌ی سرخ بپوشیم و فریاد برآوریم که این سرخی ، 

نشانه‌ی پیروزی خون بر شمشیر است. 

می‌توانیم  لباسی سر تا پا سفید بپوشیم و بگوییم این کفن است 

که پوشیده‌ایم تا عهدی باشد بین ما و حسین (ع) که در راه 

ادامه‌ی نهضت و ظلم ستیزی او، برای شهادت همیشه آماده‌ایم. 

می‌شود سیاه پوشید و بانگ سر داد که این سیاهی نشانه‌ی آن است 

که من و من‌ها، در روز و روزهای عاشورا، 

حسین (ع) و حسین‌ها را تنها گذاشته‌ ایم و آنها مظلومانه به شهادت رسیده‌اند... 

این لباس سیاه نشانی است بر شریک جرم بودن ما و 

ریخته شدن خون آنها... 

می‌توان سبز پوشید و گفت نهضت حسینی، 

خزان مظلومان را بهار کرده است و نوید این پیروزی، 

بهار بشریت را به ارمغان آورده است. 

می‌توان زرد پوشید و گفت ما به خزان نشسته‌ایم، 

چرا که بعد از عاشورا، بهار انسانیت، 

تابستان را پشت سر نگذاشته، به خزان رسیده است... 


• می‌توان... 


می‌توان فارغ از اندوه ، فریاد شهیدان زنده‌اند را سر داد و گفت که آنان نمرده‌اند و

نزد خداوند روزی آسمانی دارند و جاودانگی الهی متعلق به آنان است. 

می‌توان بر سر زد و شیون نمود كه چرا همرزم حسین (ع) 

نبوده‌ايم و اين افتخار را نداشته‌ايم كه هم‌ ركاب او باشيم. 

می‌توان گونه‌هاي خود را به رنگ سرخ درآورد... 

همانگونه كه منصور حلاج با خون خود گونه‌ هايش را سرخ نمود 

تا روي زردش را دشمن ظالم نبيند. 

می‌شود خاك بر سر ريخت كه شايسته انسان خفت زده است و 

بگوييم ما نيز نسبت به راه حسين (ع) چنين هستيم. 

می‌شود علمدار شد و زور بازوي خود را به رخ ديگران كشيد، 

بساط  زورآزمايي به پا كرد و شهرت آفريد كه علم فلان دسته 

از همه بزرگتر و سنگين‌تر است... 

و همچنين می‌شود سنگينترين علمها را بلند كرد و 

گفت اين به نشانه علم نهضت اوست كه به هر سنگيني‌اي كه باشد، 

آنرا بر دوش خواهيم كشيد. 


• می‌شود...


آري می‌شود هركاري انجام داد، 

مهم اين است كه در پس آن كار، چه انديشه‌اي نهفته باشد و 

اينكه ما با چه طرز فكري به رسالت خود نگاه كرده، 

در چه جايي و با چه محتوايي آنرا پيدا می‌كنيم. 

ضمن اينكه پس از يافتن بايد بدانيم، 

تازه در ابتداي راهي دراز قرار خواهيم گرفت كه چگونه آن 

انديشه را به عمل تبديل كنيم؟

حال كه او به ما ياد داد "كل ارض كربلا و كل يوم عاشورا" 


و به ما آموخت: 

همه جا كربلا و همه روز عاشورا است، 

اينك ما در عاشورا و كربلاي خود چه می‌كنيم؟ 

آيا اگر ما هم در صحراي كربلا بوديم، باز هم حسين (ع) تنها نمی‌ماند؟ 

آيا اين سوال لرزه بر اندام ما نمی‌افكند و تصور شريك جرم بودن 

در ريخته شدن خون حسين (ع) خواب را از چشمان ما دور نمی‌كند؟

اگر ما در كربلا نبوده‌ايم تا افتخار همرزم بودن با او را 

داشته باشيم، ‌در كربلاي عصر خود كه زندگي می‌كنيم و اگر در 

روز عاشوراي تاريخي حضور نداشته‌ايم،‌ 

در عاشوراي زمان خود كه قرار داريم كافي است كه حسين 

و حسين‌هاي زمان خود را بشناسيم، 

عاشورا و كربلا به خودي خود پيدا می‌شوند. 

اما اگر حق طلبان و ظلم ستيزان كماكان تنها مانده‌اند، 

خدا را شكر كنيم كه ما روز عاشورا در كربلا نبوده‌ايم 

زيرا اگر حضور داشتيم يا در زمره يزيديان بوديم و يا از كساني 

كه حسين (ع) را ترك كردند.

بياييد معرفت و روح نهضت حسين (ع) را يافته و 

حماسه بزرگ او را زنده كنيم تا در زمره يزيد و يزيديان نباشيم 

زيرا كه جهان دو قطبي است،‌ 

يا راه حسين (ع) و يا راه يزيد، راه سومي وجود ندارد. 

بياييد به حال خود گريه كنيم و دورنمايي از عملكردهاي خود 

را پيش روي ببينيم و حساب لقمه‌هاي سفره‌ي خود را يكبار 

از نظر بگذرانيم: 


(مولانا) 


ببين كه چه ريسيده‌ايم،‌ دست كه ليسيده‌ايم تا كه چنين لقمه‌ها، سوي دهان آمدند... 


ظهر عاشورا است و ظهر عاشورا‌ها،‌ فرصتي است كه انسان 

با خود واقعياش روبرو می‌شود و من نيز در اين آیینه خود

را مشاهده می‌كنم و می‌بينم كه امروز چقدر عجول هستم (خلق انسان عجولا)، ‌

تا چه حد حريص هستم و سيري ناپذير (خلق الانسان هلوعا) و جز شكم خود 

چيز ديگري را نمی‌شناسم و شكم برمن حاكم است (اولئك كالانعام بل هم اضل)، 

امروز به راحتي دروغ می‌گويم، به گرسنه و درمانده‌ تر از خود 

رحم نمی‌كنم و در اسراف غرق می‌باشم 


و... 


اين است خود واقعي من كه در عاشورا برملا می‌شود.

آري عاشوراها، آیینه تمام قدي است در مقابل ما كه می‌توانيم 

خود واقعي را در آن نظاره كنيم. 

بياييم در اين آیینه خود را نگاه كنيم و براي خود چاره‌اي بيانديشيم 

و طرحي نو بيابيم تا پس از رسيدن به انديشه‌اي درست، 

نوبت به انجام عمل نيك رسيده و نهضت حسين (ع) را درعمل 

زنده نگاه داريم. 

واي اگر از همه اين نهضت‌ها و حماسه‌هاي بزرگ براي ما 

دست بريده‌اي، ‌لب خشكيده‌اي، سر بريده‌اي، دست قطع شده‌اي و فرق شكافته‌اي و... 

باقي مانده باشد و معرفت حركت بزرگ مردان و زنان تاريخ در گذر زمان به دست 

فراموشي سپرده شده و صرفاً از آن مراسمي بر جاي مانده باشد، 

آن وقت است كه بايد گريست و گريست،‌ بر سر زد و شيون كرد 


و... 


امروزعاشوراست ، به ياد آوردم كه سالها است كه با او بيعت بسته و 

بيعت شكني می‌كنم. 

مُهر نمازم به يادم آمد كه از تربت پاك كربلاست و من آن را به نشانه بيعت با او مبني 

بر ادامه نهضت حق طلبانه و ظلم ستيزانه‌اش هر زمان كه پيمان اول 

"اياك نعبد و اياك نستعين" را با خدا بستم،‌ 

پيمان دوم را هم با حسين (ع) در كنار آن قرار داده و بيعت می‌كنم، 

اما دريغ از يك جو عمل.

امروز در آیینه عاشورا خود را نظاره می‌كنم و جز پيمان شكنيحرفه‌اي و ماهر كه 

حتي به پيمان شكني‌هاي خود نيز واقف نيست، موجود ديگري نمی‌بينم. 

من از يك سو پيمان خود را با خداوند می‌شكنم و از سويي ديگر با حسين (ع) و 

می‌خواهم با شركت در مراسمي و ريختن اشكي به خود بگويم كه دين خود را نسبت 

به او ادا كردم و وجدان پيمان شكن خود را راحت كنم. اما آيا بدين گونه كار خاتمه 

پيدا كرده و من در زمره حسينيان قرار گرفته‌ام؟


هم اكنون حداقل خوشحال هستم كه پيمان سوم را (لبيك لك لبيك) را نبسته و بار پيمان 

شكني‌ام از اين سنگين‌تر نشده است و به شيطان نيز سنگي نزده‌ام تا دروغ گويي‌ام 

بيشتر از اين آشكار نشود...

اگر امروز حسين (ع) در بين ما بود و ما از آن حضرت سوال

 می‌كرديم كه از ما عمل و وفاي به عهد می‌خواهد و يا گريه و 

زاري و بر سر زدن، چه جوابي به ما می‌دادند؟ 

مسلماً به ما می‌فرمودند كه وفاي به عهد را، زيرا او شهادت را براي نشان دادن راه خدا 

انتخاب نمود تا براي ما الگوي كاملي باشد از انسان متعهد نسبت به خدا 

(اياك نعبد و اياك نستعين)، ‌حق طلب و ظلم ستيز،‌ تا ما بتوانيم او را نمونه و 

چراغ راه خود قرار بدهيم، 

نه اينكه براي شهادت افتخار آميز او صرفاً شيون كرده و بر سر زنيم. 

آري بايد براي اين همه گمراهي و پرت بودن از راه و پيمان شكني‌ها گريه كنم،‌ 

حداقل امروز را، زيرا فردا همه چيز را دوباره فراموش خواهم كرد و چهره واقعي 

خود را نيز به دست فراموشي می‌سپارم تا محرم و محرم‌هاي ديگر. 

           

negahesevom.loxblog.com


 

 

 

 

 

« دَجّال و سُفیانی »  

 

 

Pentacle Rings, silver Pentagram Ring, Celtic Pentagram Rings, Gold Pentagram Rings, Celtic Pentacle Ring


يكي از نشانه هاي ظهور حضرت مهدي (ع) خروج دجال و سفياني است ، 

و اين دو به دست سپاه آن حضرت كشته مي شوند ... 

سوال اینجاست که اينها چه كسانيند؟ 

و در كجايند و چگونه كشته مي شوند؟

مطابق پاره اي از روايات ، در آستانه قيام حضرت مهدي (ع) افراد كذاب و دروغگو 

پرچم مخالفت با آن حضرت بلند مي كنند ، دو نفر از آنها كه از سرزمين شام و فلسطين 

بر مي خيزند، دجال و سفياني مي باشند ، اين دو نفر درحقيقت دو طاغوت سركشي هستند 

كه با دار و دسته بسيار خود ، شورش مي نمايند .

دجال که يك نفر طاغوت فريبكار و حليه گر است ، با ترفندهاي خود ، 

جمعيتي را به دور خود جمع مي كند و به مخالفت بر مي خيزد 

 

امیرمومنان علي (ع) در ضمن خطبه اي فرمود : 

حضرت مهدي با يارانش از مكه به بيت المقدس مي آيند و با دجال و ارتش او ميجنگند ، 

و آنها را تار و مار مي كنند و خود دجال نيز به هلاكت مي رسد .

و مطابق روايتي ، دجال را دستگير كرده و در محل كناسه كوفه به دار مي زند .

از روايات استفاده مي شود ، دجال مردي لوچ است ، 

و ادعاي پيامبري و خدايي از راه حلول مي كند و با جادو و شعبده و تصرف در چشمها ، 

مردم را به سوي خود جذب مي نمايد .

پيروان او بيشتر از اراذل و اوباش و طبقات آلوده و زنهاي ناپاك و فرزندان آنها 

مي باشند .

حضرت عيسي (ع) به كمك حضرت مهدي (ع) مي آيد ، 

و در كشتن دجال شركت مي كند ،

و مردم و شهرها را از فتنه و آشوب او نجات ميدهد .

 

Moon Pentacle Pendant, Moon Pentagram Pendant, Celtic Pentagram Pendant, Gold Pentagram Pendant, Crescent Moon Pentagram


‹ سفياني › طاغوت ديگري که در چهره مقدس نماها ظاهر مي گردد ، 

از نسل عتبه بن ابوسفيان است ، چهره اش سرخ مايل به زرد مي باشد ، ذكرش به : 

« يارب يارب يارب » بلند است ... 

و آنقدر بي رحم و پليد است كه كنيزش را كه از او بچه دار شده زنده به گور مي نمايد .

جنايات سفياني و گسترش آن جنايات در خونريزي فساد ، بسيار است .


پيامبر (ع) فرمود : 

سفياني از وادي يابس (اطراف دمشق) با سپاه خود ، وارد دمشق مي شود ، 

دو لشكر تشكيل مي دهد ، يكي را به سوي مشرق (كوفه و اطراف آن) مي فرستد ، 

و ديگري را به سوي مدينه حركت مي دهد ، لشگر اول در كوفه و بغداد ، 

به كشتار و جنايات عظيم دست مي زنند .


لشكر دومش به سوي مدينه رهسپار مي گردد ، و سه شبانه روز در آنجا به قتل و غارت 

مي پردازد ، سپس براي جنگ با سپاه مهدي (ع) به سوي مكه حركت مي نمايد ، 

در مسير راه وقتي كه به سرزمين ‹ بيداء › مي رسد ، جبرئيل به فرمان خدا آن 

چنان به آن زمين ضربه مي زند ، كه همه آنها جز دو مرد ، 

در آن زمين فرو مي روند و نابود مي شوند.

سرانجام حضرت مهدي (ع) با سپاه خود از جانب كوفه به سوي سفياني كه در اطراف 

بيت المقدس ، موضع گرفته ، حركت مي كند ، و پس از گفتگو و مذاكرات ،

 سرانجام جنگ خونيني بين سپاه حضرت مهدي (ع) و سپاه سفياني ، رخ مي دهد ، 

و سپاهيان حضرت مهدي (ع) پيروز مي شوند ، و زمين از لوث وجود سفياني و 

پيروان پليدش ، پاك مي گردد .

و مطابق بعضي از روايات ، سفياني به دست ياران مهدي (ع) اسير و دستگير شده 

به فرمان حضرت مهدي (ع) گردنش را مي زنند و روي سنگي كه در محل ورود 

به بيت المقدس قرار دارد ، اعدام و كشته مي شود .

 




قابل ذكر است كه يكي از سپاهيان مخالف ، سپاه ‹ بتريه › است ، 

كه متشكل از ده هزار نفر، در مسير كوفه به جنگ سپاه امام (عصر) مي آيند و همه آنها 

به دست  ياران حضرت مهدي (ع )به هلاکت میرسند

 

 

negahesevom.loxblog.com


 

 

 

فناء فی الله  ...  

 

 

صوفيه را يك فناء در مرشد قطب است! ديگر فناء في الله.

اما فناء در مرشد و قطب، در ضمن سير و سلوك حاصل شود، به اينكه مريد بكوشد 

كه همهﯼ قواي فكري خود را درهمان ذكر يا در شخص مرشد متمركز نمايد، 

و مرشد را مانند ملك راهنما با خود داند و بلكه او را در همهﯼ خلق و همهﯼ اشياء، 

حاضر و ناظر ببيند! 

و چون اين تمرين حاصل شد و روح مريد به مرشد اتصال يافت، 

همين تمرين را با مراقبت تام تحت رهنمائي مرشد، نسبت به خداوند بجا بياورد 

تا به مقام فناي در حق برسد و بالاخره به شرح آتيه به مقام فناء في الله نائل شود...

و اما فناء في الله به معاني مختلفه ممكن است اطلاق شود که از آن جمله است :

 

 

484717gek4ws9prq.gif

 

negahesevom.loxblog.com


 

 

 

   «  شیطان پرستی »

            

 

شیطان پرستی یکی از اعتقادات پوچ است که برخی به آن پیشینه هزاران ساله می‌دهند. 

دلیل آن را هم پرستش هر موجود دارای قدرت از سوی مردمان هزاران سال پیش 

و یا در نظر گرفتن دو خدای ضد هم یعنی خیر و شر می‌دانند.

شیطان پرستی دنیایی را ترسیم می کند که هیچ روزنه امیدی برای آن متصور نیست. 

به همین دلیل شیطان پرستی را جهان تاریک می‌گویند.

 

10.gif

  Stick Incense, Cone Incense, Powdered Incense, Custom Incense, Spell Incense, Nag Champa, Incense Burners, Resin Incense, Incense Charcoal & more!

شیطان پرستی ، چیزی را جست و جو می کند که در این جهان یافت نمی شود.

شیطان پرستان برای خودکشی توجیهی این گونه دارند: 

اگر بپرسی چرا خودت را می کشی؟ 

پاسخ می‌دهد... 

می خواهم به حقیقت برسم و حقیقت در این دنیا به دست نمی آید.

عمده ترین نشانه شیطان پرستی را در تجاوز و قتل 

به ویژه درمورد کودکان و نوجوانان باید دید.

 

شیطان پرستی به چه معناست؟

شیطان پرستی به معنی پرستش شیطان به عنوان قدرتی فوق العاده قوی و بسیار قوی تر 

و موثرتر از نیروهای خوب دنیوی همچون خداست.

در شیطان پرستی شیطان به عنوان نماد قدرت و حاکمیت بر روی زمین، 

قدرتی به عنوان برترین قدرت دو جهان مورد توجه و پرستش قرار دارد و این دنیایی را 

که به عنوان دوزخ برشمرده می‌شود قانونمند می‌کند.

در شیطان پرستی، غیر از استفاده از شیطان به عنوان قدرت تاریکی و قدرت مطلق 

از نیروها و اجنه و روح های پلید و شیطانی نیز برای رسیدن به اهداف خود 

استفاده می‌شود؛ و در نهایت معنای شیطان پرستی؛ پرستش قدرت پلیدی است.

بطور کلی دو تعریف برای گروه‌های شیطان پرستی 

در نظر افراد وجود دارد :

تعریف اول : 

هر گروهی که شیطان را (مشابه شیطان تعریف شده در دین مسیحیت که عاری از 

مفاهیم غیرطبیعی مربوط به پلیدی و زشتی است یا یک شیطان انتزاعی) بعنوان خدا 

قبول داشته باشد و آن را عبادت کند... 

که معمولا از آن به عنوان الهه سیاه نیز یاد می‌کنند 

و منتسب به طبیعت حقیقی انسان می‌نامند.

تعریف دوم : 

گروه‌هایی که از دین مسیحیت تبعیت نکرده و یا عیسی را با خصوصیاتی

که در دین مسیح تعریف شده است قبول ندارند. 

این تعریف معمولاً توسط بنیادگرایان مسیحی مورد استفاده قرار می‌گیرد و بر مبنای 

این تعریف بسیاری از گروه‌ها را شیطان پرست می‌نامند. 

 

 

     

 

روزگار عجیبی است عزیزانم ... 

هر گوشه ، در هر خیابان یا بین دوستان را که نگاه می‌کنی 

درباره این کلمه می‌شنوی مخصوصا بین کسانی که ادعای متال‌بازی و گوش دادن 

به موسیقی متال به خصوص سبک بلک‌متال را یدک می‌کشند.

چیزی که الان در جامعه مشاهده می‌شود باب شدن شیطان پرستی و انداختن پنتاگرام 

در گردن است...

*بلک‌ متال Darkthrone ،

مریلین مانسن ، آنتون لاوی ، کلیسای شیطان ،

satanic bible ، آدم خواری ، skull-n-bone  و ... 

احتمالا دست کم یکی از این کلمات را تاکنون شنیده‌ و آدم های زیادی را هم دیده‌اید 

که خودشان را طرفدار این نامها و گروهها می‌دانند.

موسیقی های آنها را گوش می‌دهند ، 

گاه‌ لباس‌های عجیب و غریب می‌پوشند، 

نشانه های خاصی دارند و به قول خودشان تیریپ خفن می زنند!

از اینها که بگذریم حتما زیاد هم شنیده‌اید که در فلان کشور یک عده شیطان پرست 

یک آدم را تیکه تیکه کردند یا خوردند یا فلان جنایت را انجام دادند. 

لذا بر آن شدیم تا در مورد شیطان‌پرستی و شیطان‌پرستان تحقیقی اجمالی به عمل آوریم.

 

 

  

   boeses.gif 

مبدا شیطان پرستـی 

 

مبدا شیطان پرستی قدیمی همانطور که گفته شد به قرون اولیه آدمی بر می گردد. 

در زمانهای قدیم انسانها در برابر هر چیزی که قدرت مقابله با آن را نداشتند 

و از درک آن عاجز بودند، تسلیم می‌شدند و سجده می‌کردند.

شیطان پرستی قدیمی بر اساس سنتهـای خداپرستــی و شیطان پرستی واقع نشده است 

و نمی‌تواند اینگونه باشد که آنها برای اینکه در مقابل قدرتی بزرگ سجده کنند.

مسلما این قدرت در شب از عظمت مخصوصی برخوردار بوده است 

و به ستایش و پرستش موجودی فوق طبیعی و دهشتناک 

که قدرت فوق العاده ای دارد می‌پرداختند که مبدا شیطان پرستی قدیمی را به وجود آورد.

شیطان پرستی جدید را پاره ای از انگلیسیان که گفته می‌شود از نجیب زادگان بودند 

به راه انداختند برای اینکه از قدرت شیطان و قدرت تاریکی بهره ببرند 

و پس از آن مراسم شیطان پرستی نوین برگزار می‌شود.

تغییرات بسیاری نسبت به شیطان پرستی قدیمی و قرون وسطایی وجود داشت؛ 

اما به هر حال استفاده از قدرت شیطان همچنان باقی مانده است 

و این چیزیست که نمی‌توان خط بطلانی بر روی آن کشید.

 
 

 

 

90.gif

 

     تاریخچـه شیطان پرستـی

 

شاید عده ای شیطان پرستی را آئینی مدرن و نهایتا مربوط به قرن های گذشته می دانند 

اما واقعیت چیز دیگریست. 

شاید بتوان تاریخچه شیطان پرستی را به قرون اولیه پیدایش آدمی نسبت داد.

البته شواهد به دست آمده این حرف را تصدیق می‌کند که شیطان پرستی 

در نواحی امریکای لاتین، امریکای جنوبی و آفریقای مرکزی به قرنها پیش از 

میلاد مسیح برمی‌گردد.

در اکتشافات امریکای جنوبی یکی از قبایل این قاره که اعتقاد بسیاری 

به خوب و بد داشتند شیطان را می پرستیدند 

و حتی انسان هایی را برای شیطان قربانی می‌کردند.

مکان های انجام مراسم قربانی هنوز وجود دارد و اجساد مومیایی 

به دست آمده و نوع کشته شدن ها نشانگر قربانی شدن این انسانها 

(که در آنها بیشتر زنان به چشم می‌خورند) است.

در آفریقای مرکزی و در دشتها و کویرهای سوزان این قاره نیز در قبایلی 

که معروفترین آن قبیله اوکاچاست،شیطان به عنوان قدرت مطلق زمین و آسمان 

و پدید آورنده آن و خدای خشم و نفرت پرستش می‌شد 

و حتی قربانی هایی نیز در مواقع خاص به آن اهداء می‌شد.

بیان این نکته ضروری است که زمان قربانی کردن انسانها در برابر شیطان 

لحظه های خاصی بوده است.

تاریخچه شیطان پرستی به سالهای بسیار دور بر می‌گردد که بعدها این آیین 

و سنت به صورتهای دیگر نمود پیدا کرد که چیزهایی از گذشته 

چه با تحریف و چه بدون تحریف دست به دست در حال عبور همراه با زمان است.

البته شیطان پرستی به هنگام پیدایش زبان و خط و زمان مادها ، 

سومریان، بابلیان و ... 

نیز ادامه داشت تا این که شکل نوین آن به وجود آمد...

 

شیطان پرستی قدیمی : 

شیطان پرستی قدیمی شیطان پرستی ای است که به قرون وسطا برمی‌گردد،

با اینکه همانطور که در تاریخچه شیطان پرستی ذکر گردید شیطان پرستی 

به قبل از میلاد مسیح برمی‌گردد اما اصولا شیطان پرستی قدیمی را مربوط 

به قرون وسطا می‌دانند.

موضوعی که امروزه درباره شیطان پرستی قدیمی وجود دارد 

و در برخی کتابها دیده می‌شود به این مطلب برمی‌گردد که اصولا شیطان 

را کلیسا به وجود آورد تا تمام بدیها و پلیدیها را به آن نسبت دهد 

تا به نوعی خدمتی به بشریت کرده باشد ! 

این، البته نظریه ای است که آن چنان نمی‌تواند درست باشد 

و انسان را حداقل از لحاظ فکری ارضا کند زیرا پیش از مسیحیت 

و در زمان های حضرت ابراهیم (ع) و حضرت موسی (ع) و حتی پیش تر

شیطان پرستی وجود داشته است.

باید اذعان داشت چیزی به عنوان شیطان مسلما وجود دارد... 

چون اگر نبود هیچ وقت آدم و حوا به زمین سقوط نمی‌کردند. 

پس نظریه فوق را می‌توان نسبت به مسیحیت و کلیسا مغرضانه خواند.

شیطان پرستی قدیمی از لحاظ معنی و از لحاظ اعمال مسلما با شیطان پرستی کنونی 

بسیار تفاوت دارد. 

شاید بتوان گفت چیزی که به عنوان شیطان پرستی امروزه 

در جوامع گوناگون قرار دارد شیطان پرستی قدیمی یا قرون وسطایی است 

که این شیطان پرستی به طور کلی محکوم شده است.

و شیطان پرستی جدید با آن به مبارزه برخاسته است... 

اما خوب هنوز عده زیادی آن را قبول دارند و به آن احترام می‌گذارند 

و قوانین آن را اجرا می‌کنند.

شیطان پرستی قدیمی استفاده از کمک شیطان در کارهای زیان آور 

و کمک به برخی پادشاهان در جنگها بوده است و حتی همسر پادشاه فرانسه 

برای نجات شوهر خود از مرگ مراسم شیطان پرستی قرون وسطایی را انجام داد.

شیطان پرستی قدیمی اعتقاد دارد که شیطان وجود دارد و قدرت او 

عظیم ترین قدرت بر روی جهان است.

اصل شهوترانی و ارضای جنسی اصل لاینفک این مراسم است. 

شیطان پرستی قدیمی مخالف با مسیحیت و کلیسا است 

و دقیقا در مراسم خود اعمال ضد مسیحیت را انجام می‌دهد.

آنها به مسیحیت و کلیسا اعتقادی ندارند و آنها را عامل بدبختی مردم می‌دانند. 

آنها می‌گویند مسیح پیامبری بود که باید زمین را آباد می‌کرد 

و مردم را به راه راست می‌برد اما تنها کاری که انجیل انجام داده دروغگویی و

رواج بدی در جامعه است ! 

آنان قربانی کردن انسان را امری ضروری برای آرامش و احترام به شیطان می‌دانند.

در این میان دختر بچه ها بهترین قربانی برای شیطان هستند. 

ریختن خون در این مراسم نشانه تقدس این مراسم است 

(همانند نوشیدن شراب در عشای ربانی مسیحیت)

که به عنوان نشانه تقدس و خون مسیح است.

شهوترانی در این مراسم از کارهایی است که باید بدان پرداخته شود 

چون در شیطان پرستی قدیمی ارضای حس جنسی یکی از مهم ترین عوامل است.

البته با توجه به اینکه شیطان پرستان قدیمی بدترین اعمال را برای مبارزه با خدا 

و مسیح انجام می‌دادند لذا امور جنسی نیز به بدترین و فجیع ترین نوع انجام می‌گرفت.

آنان به جهنم اعتقادی نداشتند و می‌گفتند جهنم همین دنیایی است که در آن زندگی می‌کنیم. 

بر همین اساس بدترین گناهان را در مراسم خود انجام می‌دادند. 

شیطان پرستان قدیمی شیطان را موجودی با هویت خارجی می‌دانند.

 

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

شیطان پرستی جدید:

شیطان پرستی جدید در انگلستان به وجود آمد و البته زیاد نیز تعجب برانگیز نیست 

زیرا انگلیس یکی از کشورهایی است که جادوگرانی بسیاری داشته است 

و البته وجود اهالی باستانی آسیای میانی و خاورمیانه و همچنین اهالی یونان باستان 

در انگلیس ثابت شده است.

از اکتشافات در برخی محل های برگزاری مراسم شیطان پرستی و جادوگری 

در انگلیس نظیر محل استون هنج آثاری از تمدن ایران و یونان پیدا شده است.

همچنین در کتب شیطان پرستی و جادوگری ، 

کلمات عبری ، یونانی و فارسی وجود دارد البته نه به صورت کنونی.

شیطان پرستی جدید بر خلاف شیطان پرستی قدیمی اعتقادی به وجود 

شیطان خارجی ندارد، 

بلکه شیطان پرستی جدید شیطان را در طبیعت و در وجود هر انسانی می‌داند 

و این باطن هر کسی است که شیطان در آن وجود دارد 

و مراسم شیطان پرستی جدید مراسمی است برای دعوت از شیطان باطنی 

و حس اهریمنی درونی است که با اعمال جنسی آرام و ارضا می‌شود.

آنان جسم پرست هستند و اعتقاد دارند هر آنچه وجود دارد مدیون آدم است.

دیگر این که انسان باید کامل ترین لذت جسمانی و جنسی را در این دنیا ببرد.

آنان معتقدند بعد از مرگ ، روح کسانی که لذت جسمانی لازم را نبرده اند 

به این دنیا برمی‌گردد و لذت جنسی خود را کامل می‌کند.

 

30.gif

 

انواع شیطان پرستی از نظر ایدئولـوژی 

 

«آنتون لاوی» می گوید : 

خدای باعظمت و با شکوهی وجود ندارد، 

و جهنمی که در آن گناهکاران کباب می شوند هم نیست...

اینجا و حالا روز شکنجه و سختی ماست ! 

حالا و اینجا روز خوشی ماست ! 

اینجا و حالا فرصت ماست ! 

این روز، این ساعت را انتخاب کن که زندگی رهایی بخشی نیست !

شیطان پرستی جدید به خدایی اعتقاد ندارد و شیطان را تنها نوعی

کهن نماد ( archetype ) می داند و انسانها را تنها در برابر خود مسئول می‌داند 

و اعتقاد دارد که انسان به تنهایی می تواند راه درست و غلط را تشخیص دهد. 

به همین دلیل هم این اعتقاد بیشتر به عنوان یک اعتقاد فلسفی شناخته می شود .

شیطان در این اعتقاد نماد نیروی تاریکی طبیعت ، 

طبیعت شهوانی ، مرگ ، بهترین نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است. 

این اعتقاد دارای شاخه های متعددی است، 

اما می توان گفت جز یکی دو نوع آن همگی دارای این اصول هستند:

Atheism (خدایی در شیطان پرستی وجود ندارد)

Not dualistic 

(روح و جسم غیرقابل دیدن هستند و هیچ جنگی بین عالم خیر و شر وجود ندارد)

Autodeists 

(خود پرستی ، خدایی جز خود انسان وجود ندارد و هر انسانی خود یک خداست)

Materialistic ( اعتقاد به اصالت ماده)

وابسته به راه چپ بودن در برابر راه راست که راه خدایی هست.

ضد مذهب بودن خصوصا مذاهبی که اعتقاد به زندگی پس از مرگ دارند.

اعتقاد به لذت اعلای دنیوی ، زیرا تمامی خوشی دنیایی است 

و این خوشی ها خصوصا لذات جنسی پتانسیل لازم را برای کارهای روزانه اماده میکند

negahesevom.loxblog.com


 

 

 

مراتب عبادت سالک 

                      

اصل در عبادت حضور قلب سالک است . 

عبادت واقعی عبادتی است که صرفا به نیت تقرب به خدا و 

توجه به حضور او صورت گیرد . 

طبق این اصل ( مهم توجه است ) الفاظ و ذکر ها در مرتبه بعد قرار میگیرند .  

عبادت به هر شکلی که باشد اگر با حضور قلب انجام شود به مبدا میرسد . 

 

      

humani03.gif                         kolibrihumani02.gif

 

" چنانچه با شور و هیجان هم همراه باشد اثر بیشتری دارد " 

این شور و هیجان را میتواند موسیقی و آواز خوش پدید آورد . 

هر چه شور و هیجان بیشتر باشد قلب بیشتر به هیجان میآید و اثر عبادت بیشتر میشود . 

به همین دلیل در کلیسا و خانقاه  از موسیقی استفاده میشود مثل پیانو و تنبور و 

دف که از آلات موسیقی عرفانی هستند. 

" این نوع عبادت برای روح سخت انگیزه ایجاد میکند و به آن نشاط میبخشد "

 

عبادت چهار مرتبه دارد که هر یک از مراتب آن مطابقت دارد با یکی از چهار مرحله 

تکامل باطن . " شریعت " طریقت " معرفت " و " حقیقت " تغییراتی که در حین 

عبادت در ضمیر عابد  پدید میاید نمودار مرحله معنوی اوست و به او نشان میدهد 

که در چه مرحله ای قرار دارد . مرتبه اول مربوط به عبادت شرعی است 

و سه مرتبه بعدی با کیفیات معنوی و عرفانی مطابقت دارد . 

 

مرتبه اول عبادت "مقام شریعت " است. 

در این مرحله عبادت جنبه جسمانی و اطاعتی داردو در قالب الفاظ خاص و به قصد 

انجام تکلیف شرعی صورت میگیرد . مومن عبارات معینی را تکرار میکند و 

( کلمات برای او صرفا جنبه رسمی و لفظی دارد ) 

و ضمنا میکوشد تا ذهن خود را متوجه خدا کند و توجه اش از او غافل نشود و اثرش 

این خواهد شد که اورا از ارتکاب اعمال زشت برحذر دارد و روحش 

را برای پذیرش مراتب معنوی بالاتر آماده کند .

 

مرتبه دوم عبادت مطابق با " مقام طریقت " است . 

طريقت فی الله و چله نشینیِ تصوف و راه خدا را بدون رهبري مرشد نتوان پيمود. 

زيرا راه بسيار پرآفت و خطرناك است پس بدون همراهي ورهبري كسي كه اين راه را 

تا نهايت و مقصد رفته باشد كه او ولي است نبايد رفت .

 

پيروزي در اين راه تنها به پيروي از امر وفرمان شخص پير و ولي و مرشد آگاه است 

و عمل بر نوشته ها و کتابها نتيجه ای نمی بخشد. 

اذكار و اوراد بلكه تمام اعمال بايد با اجازه و نَفَسِ حقِ شيخ باشد وگرنه يا بكلّي بي تأثير 

است ویا چنانكه عرفای بنام گفته اند بسیار خطرناک.

 

 

                              تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ             

                                    مولانا 

 

پيررا بگزين كه بـي پير اين سفر    هست بس پر آفت و خوف و خطر

آن رهـي كه بـارها تو رفتـه اي      بـي قـلا و وز انـدارن آشـفتـه اي

پس رهي را كه نديدستي توهيچ      هيـن مـرو تنها زرهـبر سـر مپيـچ

گر نباشـد سايهﯼ او برتو گـول       پس ترا سرگشته دارد بانگ غـول

غـولت از راه افكنـد اندرگزنـد       از تو داهي تر دريـن ره بـس بدند

ازنبـي بـشـنو ضـلال رهـروان       كـه چسان كـرد آن بـليس بـدروان

صدهزاران ساله راه ازجاده دور    بـردشان و كـردشان ادبـار و عـور

هـركه اوبـي مرشدي درراه شد      او زغـولان گمـره و در چـاه شـد

بـا هـوا وآرزو كم بـاش دوست       چـون يضّلك عن سبيـل الله اوست

ايـن هـوا را نشكـند انـدر جهان       هيـچ چيزي همچو سايـه همـرهان

 

دراین مرتبه (طریقت) آگاهی سالک از ذهنش فراتر میرود و به قلبش سرایت میکند 

و سالک حالت ملکوتی پیدا میکند . 

 

عبادت در این مرتبه از قلب سرچشمه میگیرد و به نظر میرسد که عابد جذب 

مغناطیس مبدا شده است . 

از هوای نفسانی و قیود جسمانی و علایق مادی وارسته میشود و در این حالت 

دیگر لازم نیست که برای تمرکز دادن فکر به سمت مبدا با افکار مزاحم مبارزه کند .

در این حال سالک خود را در معرض فیض الهی و جوار عالم ملکوت و در 

سایه  "خدا " میبیند و این ابتدای راه بیداری معنوی است .

 

 humani03.gif                    kolibrihumani02.gif

 

مرتبه سوم عبادت مطابق با " مقام معرفت " است . 

در این حال عبادت از مرحله قلب فراتر میرود و به مرتبه روح ملکوتی ارتقا می یابد . 

سالک فارغ از جسم به عالمی راه می یابد که جاذبه ها و شگفتی ها ی آن 

در تصور نمیگنجد . 

احساس قدرت و جبروت خدادر او متجسم میشود و از خویشتن خویش آگاهی پیدا میکند . 

کسی که در این مرحله برسد از حقیقت ایمانش اطمینان حاصل میکند

و از ایمان به مرحله اطمینان میرسد . 

 

مرتبه چهارم عبادت مطابق است با " مقام حقیقت "  

در این  زمان روح سالک به عالم حقیقت یعنی به قرب جوار روح کل 

و لایتناهی متصل میشود . 

کسی که به چنین مرحله ای برسد چنان غرق شادی و شگفتی است 

که خود را از یاد میبرد . 

سبکبال در اقیانوس توحید غوطه ور میشود او روحش به حق وصل است ...     

 

        

    vog-03.gif            

 

منظور از سیر در ذات حقّ چیست؟

پاسخ: سیر در ذات حقّ مرحله ای است که انسان مراحل سیر و سلوک را طی کرده 

و به کمال نسبی ناشی از ریاضتها دست یافته، و در حال تماشای حق باشد. 

این مرحله را مرحله توحید محض و امثال آن هم می گویند. 

عباراتی برگزیده از عطار نیشابوری را می آوریم. 

او در ابتدا مراحل سیر و سلوک و سیر در حق را هفت مرحله دانسته، 

که عبارت است از 

طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، 

حیرت و فنا؛ یعنی بقاء در ذات او یا فناء فی الله. 

این هفت وادی را عطار در منطق الطیر چنین بیان کرده است:

گفت ما را هفت وادی در ره است...  چون گذشتی هفت وادی درگه است...

 

اول مرحله طلب:

در این مرحله سالک راه حقیقت باید مردانه گام در راه نهد و از خود بگذرد و 

همت قوی دارد و در همه حال و همه جا یار را بجوید و 

به دنبال او كه در درون وی است، كند و كاو و جستجو نماید. 

این وادی وادی پر خطری است ولی سالک نباید وحشتی به دل راه دهد؛ 

سر تا پا تسلیم رضای او باشد و بكوشد تا بیابد كه عاقبت، جوینده یابنده بود:

چون فرود آیی به وادی طلب...  پیشت آید هر زمانی صد تعب...

 

دوم مرحله عشق:

درین وادی وجود طالب و سالك مالامال از عشق و شوق و مستی می گردد. 

عشق وجودش را چنان پر می سازد كه یكسره آتش سوزان می شود و 

در تب و تاب می افتد. 

عشق به حق به صورت عشق به همه مظاهر هستی كه جلوه رخ دوست هستند، 

نمودار می گردد و در عین سوز و گداز و اشتعال درون سر تا پا خوبی و صفا و 

صلح و آشتی می گردد. 

سالک در این مرحله می سوزد و به یاد دوست، همه كس و همه چیز را دوست می دارد.

درین حال سالك خود را در مسیر و جریان كل كاینات می بیند و با تمام ذرات هستی 

همراه و همراز می گردد.

زنده دل باید درین ره مرد كار...  تا كند در هر نفس صد جان نثار...

 

humani03.gif                    kolibrihumani02.gif

 

سوم مرحله معرفت:

عبارت است از شناخت و به نظر عرفا اصل معرفت، شناخت خداوند است. 

ارزش هر كس به معرفت بود و هر كه را معرفت نبود بی قیمت بود. 

نسبت به نفس خود و ذات حقیقت شناخت پیدا می كند و چشم دل و جان وی، 

چشم سر و چشم درونی وی باز می شود. 

عارف پاكدل چشم جانش به حقایق و رموز دستورهای پیرحق باز می گردد.

 

چهارم مرحله استغنا:

درین مرحله صوفی و سالك چنان به خداوند متكی می گردد 

كه از همه چیز و همه كس جز او بی نیاز می گردد، و خود را در كوی امن و رجا 

مستغنی می یابد و از همه مال و مقام و جلوه های وسوسه انگیز زندگی بیكباره 

دل می كند و طمع می برد.

ای بس كه چو پروانه پر سوخته زان شمع  در كوی رجا دامن پندار گرفتیم

و این مرحله رسیدن به فقر سلوكی است كه استغنای كامل و بی نیازی به همه چیز است.

رسیدن به این مرحله و پشت پا زدن به هوس ها و جلوه های دنیایی، 

پا گذاردن بر سر افلاك و نه گنبد میناست، و اینجاست كه سالك می تواند با افتخار خود را 

بالاتر و برتر از حطام دنیا و زخارف خاكی مشاهده كند و صفات خداوندی 

را در وجودش متجلی ببیند.

 

پنجم مرحله توحید:

اكنون عارف به مرحله توحید می رسد، چشم دل باز می كند تا جان بیند.

در این حال مشاهده می كند كه در جهان یكی هست و هیچ نیست جز او، 

و بر هر چه بنگرد او را در وی می بیند.

در این حال عارف همه چیز و همه جا را از آن جا که مظهر و آفریده اویند، 

زیبا می بیند و می ستاید.

به دریا بنگـــــــــــرم دریا تو بینم...  به صحرا بنگرم صحرا تو بینم...

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت...  نشان از قامت رعنــــا تو بینم...

در این مرحله گاه عارف حتی جدا دانستن حق را از خود و از عالم هستی كه 

جلوه رخ دوست است دوگانگی می داند، 

و معتقد است كه جهان هستی تجلی و جلوه رخ دوست است وهر چه هست اوست 

و جز او هیچ نیست.

 

ششم مرحله حیرت:

در این مرحله در دل عاشق و اهل الله در وقت تامل و تفكر و حضور، 

حیرت و سرگردانی وارد می شود، و در طوفان فكرت و معرفت سرگردان می شود و 

هیچ باز نداند.

در رهت حیران شدم ای جان من...  بی سرو سامان شدم ای جان من...

 

هفتم  وادی فنا:

این مرحله مرحله نیستی و محو شدن سالك است از خود و بقای اوست در حق. 

در این حال منیت و خود خواهی وی به سیر در ذات حق همراه همه صفات مذموم 

و ناپسند نابود می شود و وجودش زنده می گردد به صفات پسندیده و محمود الهی.

درین مرحله است كه انسان به آزادگی مطلق می رسد.

فنا پایان راه سیر در ذات حق است، و شروع بقاء در حق و یا شروع سیر در ذات حق. 

در این حال است كه انسان متخلق به اخلاق حق می گردد 

و چنان غرق دریای افعال الهی می شود كه نه خود را و نه غیر را اراده ای نبیند 

جز فعل و اراده و اختیار مطلقه حق تعالی. 

در اینجا سالك به ایمان كامل می رسد و تسلیم محض است.

 

عطار می گوید:

چونكه گردی فانی مطلق ز خویش...  هست مطلق گردی اندر لامكان... 

        

 

negahesevom.loxblog.com


شاهنامه، یکی از گهربارترین نمونه‌های شعر و ادب پارسی است که بسیاری از ایرانیان آن را دلیل زنده ماندن زبان فارسی، طی صدها سال حکومت اعراب و دیگر مللِ غیرِ فارسی زبان می‌دانند.

معتبرترین نسخه تصحیح شده شاهنامه کوشش ۳۵ ساله استاد جلال خالقی است که پس از بررسی ۱۵ نسخه از معتبرترین نسخ شاهنامه بدست آمده است و یکی از اصیل‌ترین و درست‌ترین تصحیح شاهنامه است.

دکترابوالفضل خطیبی شاهنامه شناس و استاد دانشگاه، به درخواست استاد خالقی دفتر هفتم این مجموعه را بررسی و ویرایش کرده‌اند. ایشان به یقین معتقدند که ابیات بسیاری توسط کاتبان یا نقالان به شاهنامه افزوده شده، زیرا که این ابیات در نسخ معتبر وجود ندارد.

از مشهورترین ابیاتی که سروده فردوسی نیست و بدان افزوده شده در ذیل آمده است:

“زشیر شتر خوردن و سوسمار/

عرب را به جایی رسیده ست کار/

که فر کیانی کند آرزو/

تفو بر تو ای چرخ گردون تفو”

یا بیت مشهور زن ستیزانه زیر:

“زن و اژدها هر دو در خاک به/ جهان پاک از این هر دو ناپاک به”

و بیت بسیار مشهوری که معمولاً -حتّی از سوی خواصّ و محقّقان هم- از زبان فردوسی و به نام او خوانده و دانسته می شود: “بسی رنج بردم در این سال سی، عجم زنده کردم بدین پارسی”

دکتر سجاد آیدانلو از شاهنامه شناسان بنام ایران نیز در مقاله ای که “بیتهای عرب ستیزانه در شاهنامه” نام دارد و به بررسی بیتهای مربوط به خوارداشت تازیان در بخشِ به اصطلاح تاریخی شاهنامه (به ویژه دورة یزدگرد سوم) می پردازد. نتیجة بررسی این است که غالب ابیاتِ از این دست -همچون بیتهای تحقیر زنان- افزوده کاتبان است.

از جمله دو بیت معروفِ «ز شیر شتر خوردن و سوسمار/ عرب را به جایی رسده است کار….» درخور یادآوری است که پیشتر برخی از شاهنامه شناسان دیگر نیز به الحاقی بودنِ این چند بیت متداول اشاره کرده اند.

به فهرست قدیم‌ترین و معتبر‌ترین نسخِ شاهنامه‌های موجود ؛ این برگ‌های کهن «شناسنامه زبان فارسی»؛ که مبنای تصحیح جلال خالقی مطلق از شاهنامه بوده‌اند، نگاهی بیندازیم.
به ترتیب تاریخ (هجری قمری) و اعتبار:
۱. نسخه فلورانس ۶۱۴
۲. نسخه لندن ۶۷۵
۳. نسخه استانبول ۷۳۱
۴. نسخه قاهره ۷۴۱
۵. نسخه لندن ۸۹۱
۶. نسخه استانبول ۹۰۳
۷. نسخه لنینگراد ۷۳۳
۸. نسخه قاهره ۷۹۶
۹. نسخه لیدن ۸۴۰
۱۰. نسخه لندن ۸۴۱
۱۱. نسخه پاریس ۸۴۴
۱۲. نسخه واتیکان ۸۴۸
۱۳. نسخه لنینگراد ۸۴۹
۱۴. نسخه آکسفورد ۸۵۲
۱۵. نسخه برلین ۸۴۹
در هیچکدام از نسخ مذکور که اقدم نسخ مصححان هست و معتبرترین آنها،‌چنین ابیاتی دیده نمی‌شود.

بن مایه ها:

http://azargoshnasp.net/Iran/iranyaddasht/iran_y22.htm
http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/yazdgerd3/sh3/
http://anjomanafraz.com/?p=923
http://a-khatibi.blogspot.hk/2009/04/httpwww.html
http://bit.ly/1bjML0C

به کوشش خانم مریم حجاری (مصحح نسخ خطی)

negahesevom.loxblog.com


خیلی ها فکر میکنند که نادرشاه،شاهی میهن پرست و عدالتخواه بوده و او را قهرمان ایرانیان

میدانندبد نیست مطلب زیر را بخوانیدکه  درباره این پادشاه سفاک حقایقی تلخ را ارائه میدهد

که اززبان آیت الله مشکینی روایت شده 

جد هفتم آيت‌الله‏ مشكينى، به نام ملامحمد تقى، در همين روستاى آلِنى زندگى مى‏كردند و محبوبيت فراوانى در ميان اهل روستا داشتند. در آن زمان كه دوران حكومت نادرشاه بود ـ گويا نادرشاه، از طرف تركيه با سپاه خودش می ‏آمده، كه به روستاى آلِنى می ‏رسد. ايشان نقل مراجعه می ‏كردند. وقتى نادرشاه به چشمه آب می ‏رسد، زن و مرد و دختر و پسر، مشغول برداشتن آب از چشمه بودند. نادرشاه تشنه ‏آب بوده و دختر بچه ‏اى كوزه آب خود را به ايشان می ‏دهد. نادرشاه آب را كه می ‏خورد، نگاهى به چهره اين دختر می ‏اندازد و مجذوب او می شود.

به دختر می ‏گويد:«شما بيا با من باش». دختر بچه می ‏ترسد و فرار می كند و به ده می ‏آيد و در خانه جد آيت‌الله‏ مشكينى بست می نشيند. نادرشاه دستور می دهد كه آخوند روستا را كه همان جد ايشان ملا محمد تقى بود ـ احضار كنند. وقتى او را پيش نادرشاه مى‏ آورند، نادرشاه به او دستور می ‏دهد كه:«عقد اين دختر را براى من بخوان!». ايشان هم طبق ضوابطى كه هست، پدر و مادر دختر را می خواهد و می ‏گويد كه:«ايشان مى‏خواهد با دختر شما ازدواج كند». آنها مى‏گويند كه:«مايل نيستيم و نمی ‏خواهيم». ايشان به نادرشاه می گويد كه:«من نمی ‏توانم صيغه عقد را اجرا كنم، چون پدر و مادر دختر راضى نيستند».

 نادرشاه می گويد:«تو كارى به اين كارها نداشته باش. كار خودت را بكن و عقد را بخوان». ايشان میگويد:«نمیخوانم» و به دليل همين امتناع، نادرشاه دستور میدهد كه خميرى را به شكل عمامه آماده مى‏كنند و به جاى عمامه روى سر ايشان می ‏گذارند و روغنى را داغ می ‏كنند و وسط اين خمير ـ كه همان مغز سر اين عالم متقى بوده ـ می ‏ريزند و ايشان به خاطر دفاع از حق اين دختر و پدر و مادر، شهيد می شوند. به هر حال، ايشان از چنين خانواده‏اى برخاسته است.

negahesevom.loxblog.com


یک چراغ جادو را مقابل مردم دنیا بگیرید و به آنها بگویید که غول داخل آن یک آرزویشان را برآورده می‌کند. هر فردی از هر کشوری آرزوی متفاوت خواهد داشت. یکی بوگاتی می‌خواهد و دیگری کشتی تفریحی دوست دارد، یکی می‌گوید هواپیمای شخصی و یکی کاخی بزرگ را طلب می‌کند و یکی هم می‌خواهد صاحب یک سایت مانند فیس‌بوک باشد و شاید کسی هم می‌خواهد نخستین فضانوردی باشد که قدم روی مریخ گذاشته است.

حالا همان چراغ جادو را مقابل مردم ایران بگیر. نفر نخست پول زیاد می‌خواهد، آن یکی پول فراوان می‌خواهد، یکی دیگر پول هنگفت می‌خواهد، آن یکی ۳۰۰۰ میلیارد طلب می‌کند و یکی دیگر می‌گوید می‌خواهد بین فامیل پولدارترین باشد و هرگز ثروت کسی از او بالاتر نرود.

بیشتر مردم ایران، آرزویی ندارند. آنها می‌خواهند هر مشکلی را با پول حل کنند و هر چیزی را با سرمایه‌گذاری مستقیم مالی به دست بیاورند. آنها حتی اگر سلامتی یکی از اعضای خانواده‌شان را می‌خواهند، با خدا و بزرگان معامله مالی می‌کنند: «اگر شفا پیدا کند، ۵۰۰ تومن می‌گذارم کنار…». تعریف خیلی از آنها از «نذر کردن»، ارائه پیشنهاد مالی به آسمان است. کسی نذر نمی‌کند که اگر مشکلش حل شد، بعد از آن تا جایی که می‌تواند دروغ‌گویی یا غیبت کردن را کنار بگذارد. آنها برای ادای نذر خود گوسفند می‌کشند و گوشت آن را میان چند خانواده پولدارتر از خودشان تقسیم می‌کنند و کله‌پاچه‌اش را هم صبح نخستین روز تعطیل با خوشحالی و سنگک تازه میل می‌کنند.

اگر می‌خواهند بقیه دوست‌شان داشته باشند، خودشان را پولدار جلوه می‌دهند و اتومبیل‌های مدل بالا سوار می‌شوند تا دیگران عاشق‌شان شوند. آنها می‌دانند اگر دوست و فامیل احساس کنند که وضع‌شان مناسب نیست، طردشان می‌کنند؛ پس وانمود می‌کنند که دغدغه مالی ندارند. وقتی توی میهمانی می‌نشینند، درباره قیمت جدید خودروها می‌پرسند و می‌گویند که قصد دارند یکی بخرند، اما این در حالی است که هرگز پولی برای این کار ندارند. آنها چنان در پی چشم‌وهم‌چشمی هستند که یک کارگر ساده کارخانه خانه پدری خود را می‌فروشد و به اجاره‌نشینی روی می‌آورد تا همسرش بتواند به فامیل خود بگوید که سانتافه سوار می‌شوند.

بیشتر مردم ایران تاجران خانگی هستند. آنها طلای اندوخته دارند، دلار و یورو خریده‌اند یا در پی افزایش سود حساب بانکی خود هستند، پس هر روز در سه نوبت صبح، ظهر و عصر، قیمت ارز و سکه را پیگیری می‌کنند و با شنیدن آن سوت می‌کشند و نچ‌نچ می‌کنند، چون نگران سرمایه خود هستند.

مردم ایران آرامش ندارند. آنها به این اعتقاد ندارند که هر کسی باید هماهنگ با درآمد خود زندگی کند. آنها ابتدا یخچال سایدبای ساید را نمادی از ثروت می‌دانستند و سپس به تلویزیون‌های تخت روی آوردند.

بسیاری از مردم ایران ماهانه قسط خانه و اتومبیل و وسایل الکترونیکی را می‌پردازند که به آن نیازی ندارند. آنها پارکینگ ندارند، اما اتومبیل گران‌قیمت می‌خرند و نیمه‌شب با شنیدن صدای آژیر دزدگیر از خواب می‌پرند و با عجله خودشان را به پشت پنجره می‌رسانند و پایین را نگاه می‌کنند.

مردم ایران، ثروتمندترین ملت جهان هستند، اما همیشه ناله می‌کنند که پول ندارند. آن‌ها خودروهای مدرن را به دو برابر قیمت آن در جهان می‌خرند و جدیدترین گوشی‌های موبایل و تبلت‌ها را به دست می‌گیرند. در عسلویه، گوشی‌های کارگران از موبایل مهندسان جدیدتر و گران‌تر است.

مردم ایران مانند زامبی‌ها زندگی می‌کنند. زامبی، انسانی است که هدف و آرزو ندارد و فقط صبح را به شب می‌رساند و شب خود را به صبح روز بعد پیوند می‌زند. زامبی، معنای عشق و دوست داشتن را نمی‌فهمد. همان زامبی‌ها پشت میز می‌نشینند تا برای دیگران تصمیم بگیرند.

چیزی که مردم ایران آن را «زندگی» معنی کرده‌اند، زندگی نیست. آنها یکدیگر را دوست ندارد. بیشتر آنها زامبی هستند. زامبی‌ها، پول‌پرست‌هایی هستند که روی هر چیزی قیمت می‌گذارند و زندگی را فقط از زیر گلو تا سر زانوهایشان می‌بینند.

فقط زامبی‌ها هستند که در استادیوم و پارک به تماشای اعدام می‌نشینند. زامبی‌ها هستند که وقتی پشت فرمان اتومبیل می‌نشینند وحشی می‌شوند و با خوی حیوانی خود رانندگی می‌کنند. تنها زامبی‌ها هستند که کارخانه تاسیس می‌کنند و آب کاه را داخل شیشه می‌ریزند و به جای آبلیمو روانه بازار می‌کنند. زامبی‌ها هستند که پراید را تولید می‌کنند و می‌خرند و سوار می‌شوند و خودشان و دیگران را می‌کشند. زامبی‌ها، کودکان را نمی‌بینند و نمی‌خواهند به این اهمیت بدهند که فکر و شعور و استعداد فرزندان‌شان چطور رشد خواهد کرد.

negahesevom.loxblog.com


این حقیقت را شهید استاد مرتضی مطهری در همان ابتدای انقلاب به سادگی و شیوایی توضیح داده است. سخنان خواندنی او در این باره، در کتاب "آینده انقلاب اسلامی ایران" در کتابفروشی ها در دسترس همگان قرار دارد.

این شهید بزرگوار که امام راحل همه آثارش را بدون استثنا تایید کرده و ارزشمند خوانده اند، درباره موضوع آزادی عقیده عنوان کرده است: لازم است درباره دو نوع آزادی كه مايه اشتباه كاری‏ و مغلطه شده است توضیح داده شود. فرق است ميان آزادی تفكر و آزادی عقيده آزادی‏ تفكر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است كه ميتواند در مسائل بينديشد اين استعداد بشری حتما بايد آزاد باشد پيشرفت و تكامل بشر در گرو اين آزادی است اما آزادی عقيده ، خصوصيت ديگری دارد ميدانيد كه هر عقيده ای ناشی از تفكر صحيح و درست نيست منشا بسياری از عقايد ، يك سلسله عادتها و تقليدها و تعصبها است عقيده به اين معنا نه تنها راه گشا نيست كه به عكس نوعی‏ انعقاد انديشه بحساب ميايد يعنی فكر انسان در چنين حالتی ، به عوض‏ اينكه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است و در اينجا است كه آن قوه‏ مقدس تفكر ، بدليل اين انعقاد و وابستگی ، در درون انسان اسير و زندانی‏ ميشود آزادی عقيده در معنای اخير نه تنها مفيد نيست ، بلكه زيانبارترين‏ اثرات را برای فرد و جامعه بدنبال دارد آيا در مورد انسانی كه يك سنگ‏ را ميپرستد بايد بگوئيم چون فكر كرده و بطور منطقی به اينجا رسيده و نيز به دليل اينكه عقيده محترم است ، پس بايد به عقيده او احترام بگذاريم و ممانعتی برای او در پرستش بت ايجاد نكنيم؟ يا نه ، بايد كاری كنيم كه‏ عقل و فكر او را از اسارت اين عقيده آزاد كنيم؟ يعنی همان كاری را بكنيم كه ابراهيم خليل الله كرد.

شهید مطهری در ادامه به داستان بت شکنی حضرت ابراهيم ( ع ) و پاسخ ایشان به اعتراض مردم بت پرست شهر اشاره و عنوان می کند: ابراهیم (ع) خطاب به انها گفت شما چرا مرا متهم ميكنيد؟ مجرم‏ واقعی همين بت بزرگ است كه زنده مانده مردم در جواب گفتند كه از او اين كارها ساخته نيست پاسخ داد كه چطور است كار زد و خورد از او ساخته‏ نيست ولی اينكه حاجتهائيرا كه انسانها در آنها در مانده اند برآورده كند ، از او ساخته است؟ در اينجا قرآن اصطلاح بسيار زيبائی بكار مي برد، مي گويد: «فرجعوا الی انفسهم»، اين مناظره سبب شد كه اينها بخود بازگردند* از نظر قرآن ، خود واقعی انسان عقل و انديشه ناب و خالص‏ و منطق صحيح اوست قرآن ميگويد اينها از خودشان جدا شده بودند ، اين تذكر سبب شد كه دوباره سوی خود باز گردند و خود را در يابند حالا كار حضرت ابراهيم را چگونه بايد تفسير كنيم ؟ آيا كاری كه ابراهيم‏ (ع) كرد بر خلاف آزادی عقيده - بمعنای رايج آن كه ميگويند عقيده هر كس‏ بايد آزاد باشد - بود ، يا آنكه در خدمت آزادی عقيده بمعنای واقعی آن‏ بود ؟ اگر حضرت ابراهيم ميگفت چون اين بتها مورد احترام ميليونها انسان‏ هستند ، پس من هم به انها احترام ميگذارم ، يعنی درست همان چيزی را ابراز ميكرد كه اكنون عقيده‏ای بسيار رايج است ، آيا كار درست و صحيحی انجام داده‏ بود ؟ از نظر اسلام اين اغراء به جهل (كشانيدن به جهل) است نه خدمت به آزادی در تاريخ اسلام نيز ميبينيم درست نظير كار ابراهيم ( ع ) را پيغمبر اكرم ( ص ) در فتح مكه انجام داد آن حضرت به بهانه آزادی عقيده ، بتها را باقی‏ نگذاشت به عكس ديد اين بتها عامل اسارت فكری مردمند و صدها سال است‏ كه فكر اين مردم اسير اين بتهای چوبی و فلزی و شده است ، اين بود كه‏ بعنوان اولين اقدام بعد از فتح ، تمام آنها را در هم شكست و مردم را واقعا آزاد كرد.

شهید مطهری سپس این شیوه را با رفتار پادشاه‏ وقت انگلستان مقایسه می کند، "وقتي كه او برای ديدار از هندوستان به آنجا رفته بود در هندوستان‏ جزء برنامه سفرش ، بازديد از يك بتخانه گنجانده شده بود. خود مردم هند وقتيكه ميخواستند داخل صحن بتخانه شوند ، كفشهای خود را ميكندند ، اما او بنشانه احترام بيش از حد ، هنوز به صحن نرسيده كفشهايش را كند و بعد هم‏ از همه مؤدب تر در مقابل بتها ايستاد در تفسير اين حركت عده ای ساده‏ انديش ميگفتند ببينيد نماينده يك ملت روشنفكر چقدر به عقايد مردم‏ احترام ميگذارد غافل از اينكه اين نيرنگ استعمار است استعماری كه‏ ميداند كه همين بتخانه هاست كه هند را به زنجير كشيده و رام استعمارگران‏ كرده است اينگونه احترام گذاشتنها ، خدمت به آزادی و احترام به عقيده‏ نيست ، خدمت به استعمار است ملت هند اگر از زير بار اين خرافات‏ بيرون بيايد كه ديگر باج به انگليسيها نخواهد داد."

مثال دیگر استاد مطهری کوروش است. ایشان درباره او تصریح کرده است: در كتابهای تاريخ خودمان نوشته بودند كوروش چه مرد بزرگ و بزرگواری بوده كه وقتی به بابل رفت و آنجا را فتح كرد تمام بتخانه‏ ها را محترم شمرد از نظر يك فاتح كه سياست استعمارگری‏ دارد، اين كار، امری عادی و يك نقشه معمولی است ولی از نظر بشريت‏ چطور؟ آيا خود جناب كوروش به آن اعتقاد داشت؟ يقينا نه، اما كوروش‏ فكر ميكرد اين اعتقاد كه مردم را در بيخبری نگاه داشته عامل خوبی برای در بند ماندن آنهاست اين بود كه دست به تركيب آنها نزد.


* اين اصطلاح قرآنی كه هزار و چهارصد سال پيش مطرح شده است تقريبا معادل اصطلاح از خود بيگانگی و بازگشت بخويش است كه درآثار هگل و ماركس و پيروان او ، بر روی آن تاكيد بسيار شده است و روشنفكران ما متاسفانه بعوض اخذ آن از قرآن و درك معنای عميق آن از اين كتاب ، آنرا از غرب اخذ كرده اند.

negahesevom.loxblog.com



خیدر پسر کاووس شاهزاده اشروسنه که با نام افشیم شناخته شده است (اشروسنه، کوهستانی مابین سمرقند و خوجنده است )، از شخصیت‌های نامدار تاریخ ایران است که در قرون اولیه پس از تسلط اعراب و عباسیان بر ایران می زیسته. افشین عنوان موروثی شاهان اسروشنه در آن زمان بوده است.این نام عربی شده این نام در پارسی میانه یعنی پیشین و در اوستایی یعنی پیسیناه است.هرچند مینورسکی اعتقاد دارد این نام منشا سغدی دارد.در طول زمانی که برای اولین بار اعراب بر منطقه اشروسه دست یافتند مردمان این ناحیه از مردمان ایرانی تشکیل یافته بودند که توسط شاهزادگان خود که عنوان افشین داشتند اداره می‌شد.


به طور کلی افشین یک ایرانی محسوب می‌شود.ولی به هر حال دو منبع کلاسیک (و برخی از نویسندگان) وی را معرفی می‌کند.او از یک منطقه فرهنگی ایرانی آمده که عموما ترک به حساب نمی‌آمدند.این دوگانگی از آنجا بوجود آمده است که نویسندگان عرب واژه ترک را بصورت بی قاعده برای نیروهای تازه خلیفه که در میان آنها برخی از ایرانی‌تباران فرغانه و اسروشنه نیز بودند بکار می‌بردند.

اَفشین یکی از سرداران ایرانی در دربارمامون و المعتصم بالله  خلفای عباسیبود. او در جنگ میان بابک خرمدین و خلیفه عرب، از جانب خلیفه مامور دستگیری بابک شد و او را به نیرنگ و پس از جنگ های بسیار دستگیر کرد و به خلیفه تحویل داد تا مورد توجه خلیفه قرار گیرد و به ارزوهای دیرین خود که رسیدن به ثروت و فرمانروایی خراسان بود برسد ولی طاهریان بر خراسان فرمانروایی داشتند از این رو افشین با طاهریان دشمنی میورزید و به همین سبب مازیار را به خیزش بر خلیفه و دشمنی با طاهریان فراخواند و به او وعده کمک داد تا بتواند به وسیله او طاهریان را که در برابر ارزوهای خود میدید از میان بردارد اما مازیار به دست طاهریان افتاد و شکست خورد.افشین که جایگاه خود را در نزد خلیفه سست میدید و همه ارزوهایش را بر باد رفته دید چاره را در فرار دید و برای بدست اوردن فرصت فرار تصمیم به برگزاری یک مهمانی را گرفت تا در ان خلیفه و همراهانش را بکشد ولی یکی از یارانش به نام بیژن این نقشه را به خلیفه میگوید و افشین و کسان او اسیر میشوند و او را محاکمه میکنند و میکشند .

negahesevom.loxblog.com


متأسفانه همواره باستان ستاهای افراطی بدون توجه، به ملت ایران توهین می کنند و نسبت هایی ناروا می دهند. در اینجا به نمونه هایی از این نسبت ها اشاره می کنیم:

بی عرضگی
ادعا می کنند: ملت ایران می خواست رژیم و آیین خود را حفظ کند اما جمعیت 140 میلیونی(1) با آن همه شوکت و قدرت نتوانست در برابر شصت هزار عرب پابرهنه و با آن سلاح های ابتدایی مقاومت کند.
چه ننگ بزرگی!

ترسمی گویند: ایرانیان از ترس، دست از عقیده و ایمان خود برداشتند.
اگر چنین باشد ایرانیان از پست ترین ملل جهانند. ملتی که نتواند عقیده قلبی خود را در برابر معدود افراد فاتح حفظ کند، شایسته ی نام انسانیت نیست.
طبق اظهارات برخی بی خردان، ایرانی از ترس خط قدیم خود را رها کرد و خط عربی را به کار برد؛ از ترس به زبان عربی بیش از زبان فارسی اهمیت داد؛ از ترس تألیفات خود را به عربی نوشت؛ از ترس مفاهیم اسلامی را در دل ادبیات خود جای داد؛ از ترس دین قدیم خود را به دست فراموشی سپرد؛ از ترس، حکومت مورد علاقه ی خود را حمایت نکرد؛ از ترس به کمک کیش و آیین محبوب خود برنخاست.

چهارده قرن کمر راست نکردنگاهی می گویند: ایرانیان چهارده قرن است که زیر یوغ عرب هستند یعنی با آنکه سیادت نظامی عرب یکی دو قرن بیشتر طول نکشید، هنوز پشت ایرانیان از ضربت چهارده قرن پیش، راست نشده است.
معنای این ادعا آن است ملتی متمدن با آن سابقه ی فرهنگی کهن از قومی بیابانی شکست می خورد و طولی نمی کشد که گروه فاتح نیروی خود را از دست می دهد اما ملت شکست خورده هنوز از خاطره ی شکست 14 قرن پیش وحشت دارد و روز به روز آداب و رسوم و دین قوم فاتح را علی رغم میل باطنی، وارد زندگی خود می کند.

نفاق
ادعا می کنند: ایرانیان شیعه شدند تا در زیر پرده ی تشیع، اعتقادات و آداب کهن خویش را حفظ کنند. یعنی در این مدت طولانی از روی نفاق و دو رویی اظهار اسلام کردند و این همه ادعاهای مسلمانی دروغ بوده است.  14 قرن است که دروغ می گویند و دروغ می نویسند و دروغ تظاهر می کنند.

بی اصالتی و بی ریشگیبرخی می گویند: ریشه ی این همه گرایش ها، فداکاریها، درک حقایق و معارف، فقط بخاطر یک پیوند زناشویی بوده است. (اشاره به ازدواج امام حسین(ع) با شهربانو) این ملت فقط بخاطر یک پیوند زناشویی مسیر زندگی و فرهنگ خویش را تغییر داد.

پستی و نامردمی
گاهی می گویند: ایرانی مایل بود از حکومت و آیین خود دفاع و حمایت کند اما نکرد. ترجیح داد خود را کنار کشد و تماشاچی باشد.
زهی پستی و نامردمی

خلاصهاز نظر این مدعیان، در طول این چهارده قرن، آنچه در تاریخ این ملت رخ داده بی لیاقتی، نفاق و دو رویی، ترس، بی اصالتی، پستی و نامردمی بوده است. چیزی که وجود نداشته تشخیص، انتخاب، ایمان و حقیقت خواهی بوده است. این نابخردان بزرگ ترین اهانت ها را به ملت ایران می کنند.
اما همه ی اینها تهمت به ایران و ایرانی است. ایرانی آنچه کرده به تشخیص و انتخاب خود بوده؛ لایق بوده نه بی لیاقت؛ راست و صریح بوده نه منافق و دروغگو؛ شجاع و دلیر بوده نه ترسو؛ حقیقت خواه و اصیل بوده نه بی ریشه.

negahesevom.loxblog.com


نمی دانم چرا بخش مهمی از تاریخ این ملت را تحریف کردید و یا بنا ندارید حقایقی را که باعث آبرو ریزی باستان گرایان و متعصبان به قومیت و نژاد ایرانی است به میان بکشید؟

پاسخ دهید این شکوه و عظمت موهوم و افسانه های ایا چیزی جز کاخ های شاهان برایمان باقی گذاشته است؟

آیا درباره حرم سرای شاهان ایران چیزی به گوشتان خورده است؟ ازدواج با هر زنی که پسندشان بود( حتی با خاله و دختر و مادر بر اساس آئین زرتشت! اینها به کنار سری هم به آمار زنان موجود در کاخ های آنان و خوش گذرانی و عیاشیهایشان در تاریخ بزنید)

آیا می دانید شاهان برای حفظ حکومت فرزندان و مردان خانواده و نزدیکان خود را یا کور کرده یا کشته و تبعید می کردند؟

آیا می دانید خواندن و نوشتن که ابتدائی ترین نیاز یک تمدن است تنها اختصاص به شاهان و شاهزادگان بوده و بقیه مردم حق یاد گرفتن خواندن و نوشتن را نداشتند (شاید این تلنگری باشد به شما و آن بخش از سخنانتان که ادعا کردید اعراب مسلمان همه را سوزانده و از بین برده اند! یا شاید اصلا چیزی به نام کتاب وجود نداشته و یا اگر وجود داشته درخدمت تسلط بیشتر شاهان و غارتگری و استبدادشان بوده! اگر چنین بوده که ادعا دارید چرا هیچ اثری از کتاب و نوشته های علمی جز دیوار نوشته هایی در مدح شاهان هیچ اثری از این تمدن های با شکوه ! به دست نیامده!)

آیا می دانید تنها فرد دانشمند و حکیم ایرانی بوذرجمهر در سیاهچالهای بیداد شاهان جان داد و پوسید؟

چرا ارتش بزرگ و فیل سوار چند صد هزار نفری ایران در برابر 20 هزار عرب پا برهنه شکست خورد؟ چرا با اولین برخورد اعراب با ایرانیان 2000 نفر از ارتش ایران اسلام آوردند؟ ایا می دانید شاه ایران پس از فرار از طرف هیچ یک از مردم و حاکمانش پناه داده نشد و عاقبت به دست یک ایرانی آسیابان و دهقان کشته شود؟

یک سری کارها را به هم نژادان خود نسبت میدهید تا هوش و ذکاوت آنهارا به دروغ بیشتر نشان دهید مانند اختراع اولین کشتی دنیا به دست یک زن ایرانی درحالیکه همه ماحرای کشتی نوح و طریقه ساخت آن به دستور خدارا میدانند دروغ آشکارتر ازاین؟
یا اختراع خط توسط ایرانیها درحالیکه الفبای خط رو سومریان اختراع کردند؟وجدیدترن دروغ از بنگاه دروغ پردازی شما اینکه پیامبر اسلام را هم ازنژاد آریا میدانید؟چرااین همه دروغ؟چه عقده ای درون شماست که میخواهید آن را تسکین دهید؟

negahesevom.loxblog.com


 برای ما ایرانی ها خیلی عادی شده است که با یک مراجعه کننده "افغانی" مثل یک "ایرانی" یا متاسفانه همانند یک "امریکایی" یا "اروپایی" تعامل نداشته باشیم! ما خیلی راحت در مواجهه با یک خانم باردار افغانی که در مترو ایستاده است وجدان مان راضی می کنیم تا صندلی را با احترام به وی تقدیم نکنیم در حالی که فداکاری کردن در برخورد با یک خانم باردار ایرانی را در شرایط برابر بر خود واجب می دانیم!

اغلب خیلی وقیحانه به برتری نژادی خودمان بر "افغانی ها"، "تاجیک ها"، "اعراب" و "آفریقایی ها" می نازیم و تا آنجا پیش رفته ایم که برقراری رابطه سیاسی دولت جمهوری اسلامی با چنین کشورهایی را نوعی ضعف قلمداد می کنیم! در مقابل تصور می کنیم ارتباط گیری دیپلماتیک هم مثل مسابقه فوتبال است و به طور مثال اگر با فرانسه یا انگلستان دیدار دوستانه برگزار کنیم خیلی باکلاسی محسوب می شود تا این که تیم حقوقی کشورمان با لبنان روابط حسنه داشته باشد!

ما عادت کرده ایم که دیکتاتورهای تن پرور و مفت خور سعودی را با مردم سرزمین حجاز یکی بدانیم پس به خود حق می دهیم وقتی به سفر حج مشرف می شویم به مقدسات اهل تسنن بر خلاف فتوای رهبرمان توهین کنیم. نوعی لجبازی آمیخته به نژادپرستی در همه رفتارهای جاهلی اقوام ایرانی موج می زند بی آن که جستجویی در تاریخچه ذهنی مان کنیم و به دنبال علت باشیم.

اساتید دانشگاه را به تلوزیون دعوت نمی کنیم تا برای مردم روشن کنند که اعراب از بسیاری از جهات در گذشته های دور بر ایرانیان برتری داشته اند. حتی ترجیح می دهیم فراموش کنیم که زبان علمی دنیا در روزگاری که ما به ابوریحان بیرونی و ابوعلی سینا و سایر دانشمندان اش می نازیم "عربی" بوده است. دریچه های عقلانیت را کور می کنیم تا وقتی کسانی پیدا می شوند و گردنبند "فروهر" را نماد نژاد ایرانی یا آریایی معرفی می کنند به دنبال حقایق پشت پرده ماسونی بودن این نمادها و نقشه ها نگردیم. ما به شدت علاقه داریم عامدانه نقشه های انگلیسی ها را باور کنیم و خدای ناکرده قرابتی تاریخی با مردم افغانستان و تاجیکستان یا آذربایجان و داغستان نیابیم! یکی بودن زبان مان را هم انکار می کنیم تا با فقرا نسبتی نداشته باشیم! حال اگر دبی به ایران مجددا ملحق شود بد نیست هر چند عرب ها را خودمان آدم کرده ایم! برای بر زبان آوردن بیشتر این لاطائلات باید استغفار کرد.

این مقاله جای این نیست که بنده به شما ثابت کنم که در گذشته باستانی ایرانیان مطالب زیادی در تواریخ معتبر جهانی ثبت شده است که نه تنها قابل افتخار نیست بلکه ننگ نیز محسوب می شود. هدف تنها این است که آگاه باشیم " تفرقه بیانداز و حکومت کن" شعاری به قدمت خود تاریخ است چه ما بپذیریم همزمان با باستانیان ایران زمینی دیگرانی نیز می زیسته اند یا نپذیریم. مهم نیست که شما "کورش" را افسانه ای انگلیسی می شمارید یا واقعیتی برگرفته از تاریخ پرشکوه ایرانی؛ نکته اینجاست که چه کسانی از باستان کیسه دوخته اند برای تکه تکه کردن این گربه زرخیز و پرارزش که از دوردستان تاریخ به من و شما به ارث رسیده است.

به دنبال این نیستم که باور کنید ایرانیان در اوج شکوفایی علمی اعراب، به شغل شریف کشاورزی مشغول بودند و چندان جویای علم نبودند تا این که نوای اسلام به گوششان رسید و مشتاقانه تا ثریا پیش رفتند و از خود اعراب نیز گذشتند.

چندان برای امثال بنده قابل افتخار نیست که مرتبا اعلام کنیم ایرانی باهوش ترین انسان روی زمین هست یا نه! مگر ما "نازی " هستیم که در به در برتری جویی قومی و نژادی باشیم. برتر قومی است که بیشتر کار می کند و به دنبال تحقق اهداف متعالی است. حال ایرانی باستانی به زن بسیار اهمیت می داده یا هر شب همسرش را با دیگری تاخت می زده! چه فایده که به دنبال اثبات چنین قواعد تاریخی در نزد عوام باشیم؟ شاید اگر در آینده امکان سفر به گذشته پدید آمد رفتیم و دیدیم و زندگی در عهد داریوش را تجربه کردیم هر چند بعید می دانم با فرض امکان سفر به آینده کسی رنج سفر به ایران باستان را به جان بخرد.

اندیشه ایرانی در طول صدها دهه سال به سال پیشرفت کرده است. مقایسه امروز ایران با خرابه های باقی مانده از تخت جمشید و منشور کورش عین بی سلیقگی و زمان نشناسی است. از گذشته باید درس گرفت تا چراغ آینده را پرفروغ تر کرد. ایران باستان امیختگی عظیمی از اقوام و ملل مختلف بوده است که به واسطه صلح دوستی ایرانیان سالیانی را به خوبی با هم زیسته اند. آن چه به تاریخ ما به واسطه ظهور اسلام عزیز اضافه شد " ان اکرمکم عندالله اتقاکم" است. برتری جویی نژادی، باستانی یا اتکاء به روش نیاکان و سنت گذشتگان بی شک عقبگردی به حداقل هاست. افغانی برادر مسلمان من است هر چند ظاهرش متفاوت است، اندکی غریبه به نظر می رسد اما چه کسی می داند اجداد شما تاجیک یا افغان یا حتی عرب نبوده باشند؟ افتخار ایرانی پرچمداری در جهان اسلام است نه از نوع عربستانی اش که تنها قرابت مفسدی مثل ملک عبدالله سعودی در این است که در سرزمین ظهور اسلام به دنیا آمده است. اسلام از آن هیچ ملتی نیست، بلکه این ملت ها هستند که به واسطه قانون برتری ایمانی با نخ یکرنگی و یکپارچه سازی خدایی به یکدیگر متصل شده اند. هر کس تلاش کند تفرقه ای میان امت واحده اسلامی به واسطه اختصاصی کردن دین برگزیده به نام ملت و کشورش ایجاد کند بی شک خداوند متعال را به دشمنی خوانده است. عاقبت چنین تفکراتی از پیش بر صاحبان حق پیداست پس بگذار تلاش کنند آن چه می ماند برای آیندگان کفایت می کند.

آرزوی هر مسلمان شیعه مذهبی این است قدقامت نمازش را به الله اکبر صلاه مهدی (عج) متصل کند. آماده هستید تا با مسلمانان اتیوپی و سومالی، افغانستان و پاکستان، داغستان و آذربایجان، بوسنی و آلبانی در یک صف بایستید و برای یک هدف بمیرید؟

یا هنوز دربند اثبات برتری فارس بر ترک، کرد بر لر یا بلوچ بر تهرانی مانده اید؟ مطمئن هستید که مسلمانان مظلوم بحرینی را تنها به جهت نزدیکی تاریخی و مکانی و ملیتی دوست ندارید؟ حاضرید کودکان معصوم عراقی را در آغوش بگیرید و نوازش کنید بدون این که خاطره همسر، فرزند یا پدر به شهادت رسیده در 3/3/61 را از یاد ببرید؟ امت اسلام این گونه هستند، فاصله ما با آرمانشهر توصیف شده برابر است با زمان باقی مانده تا ظهور!



negahesevom.loxblog.com


پان چیست ؟  پان ایرانیست کیست؟!

 پان از نظر لغوی به معنای "همه" است و پسوندی که بعنوان وطنﭘرستی، دینداری و ... بعد از آن قرار میگیرد انگاشتن همه بر پایه آن میباشد؛ بعبارت بهتر، پان یعنی همه را بر اساس خواسته خود انگاشتن و دیگر هیچ است. مثل: پان آریاییسم (همه آریایی انگاری)، پان فارسیسم (همه پارس انگاری)، پان ایرانیست (همه ایرانی انگاری) و... و اساساً برداشتی که از پانها میشود عبارت است از ناسیونالیستهای افراطی چه در زمینۀ وطنﭘرستی، چه در زمینۀ دینداری. افراد پیرو این تحجر(چون نمیتوان اسم آنرا تفکر گذاشت) طرفدار عدم برابری افراد هستند و خود را بواسطۀ نژاد یا دینشان از سایر انسانها برتر میدانند.

فلسفه وجودی پان ایرانیسم

پان ایرانیسم زمانی اعلام موجودیت میکند که پان آریاییسم و پان فارسیسم شکل گرفته و به رسمیت شناخته میشود و بعبارتی ایران مساوی با آریایی و فارس تعبیر و معنی شود!! لذا میتوان گفت دروغی بنام پان ایرانیست، محصول دروغ یا دروغهایی دیگر میباشد و در نتیجۀ اینهاست که پان ایرانیسمها میگویند: همه ساکنان ایران کنونی ایرانی(به تعبیر آنها  یعنی آریایی و پارسی)اند(!) در غیر اینصورت خارجی اند (!!) و باید ایران را ترک کنند(!!!)


تاریخچه پان ایرانیسم

در پی زمینه سازیها و تاریخ نگاریهای یهودیان و شیطنت انگلیس برای روی کارآوردن رضا پالانی (سوادکوهی) طی کودتایی در ایران و با توجه به سیاست تمایل رضا شاه به آلمان نازی، اصول فاشیزم توسط سفیر آلمان و شخصی که از آلمان مأموریتش یاد دادن این اصول به رضا شاه بود، آموزش داده شد و در ادامه این سیاست، دستور تشکیل سازمان پرورش افکار به رضا شاه داده شد و در پی تشکیل این سازمان و پرورش افکار نژادپرستانه و فاشیزم، واژۀ پان ایرانیست برای نخستین بار در سال ۱۳۰۶، توسط فردی بنام «محمود افشار یزدی» که فردی نژادپرست و از پان آریاییستهای دربار رضاشاه (عامل و نوکر انگلیس و یهودیان) بود مطرح شد و در ۱۵ شهریور ۱۳۲۶ خورشیدی، با عنوان مکتب پان ایرانیست بنیانگذاری شد و در همین سال، حزبی با این نام، شکل گرفت.


پان ایرانیها چه میگویند؟

 این افراد میگویند: ما آریایی هستیم (!) و از سایر انسانها برتریم.(!!) این افراد احساس حقارت خود در برابر پیشرفت غرب و شرق را با دستمایه قرار دادن برتری عهد باستان(!!!) التیام میبخشند. باورهای آنها نشانگر اوج نادانی در این افراد است.

 این افراد برای اینکه بتوانند بر تاریخ خود تکیه کنند شروع به ساختن افسانه کرده اند. چگونه؟ برخی از دروغهای این افراد را راجع به تاریخ میاورم:

  جنگ ماراتن که منجر به شکست داریوش هخامنشی شد دروغ محض است.(یعنی تمام مورخین یونان یا در واقع تنها مورخینی که از فتوحات ایران در آن عصر نوشته اند دروغ میگویند و حرف فاقد سند اینها راست است)

 کسی که هخامنشیان را منقرض کرد اسکندر مقدونی نبود بلکه فردی اهل ارومیه به نام اسکندر مغانی بود!!! (یعنی ایران باستان هرگز در دست یونانیها نبوده! پس لابد حکومت سلوکی هم جزئی از حکومتهای ایرانی اصیل است!!)

 در نبرد نهاوند، علت شکست ایران ترسیدن فیلهای ایرانی از شترهای اعراب بود!! (عجیب است که چرا وقتی شاپور دوم ساسانی به جزیرة العرب حمله برد فیلها از شتر نمیترسیدند!!)

 همچنین این افراد در نشان دادن اوج علم خود در عهد باستان از هیچ دروغی خودداری نمیکنند:

 اولین کشتی به فرمان یک ملکۀ ایرانی ساخته شد!! (اولین ملکۀ ایران پوراندخت ساسانی دختر خسرو پرویز و هم عصر اسلام بوده است ؛ پس تمام جنگها دریایی پیش از او دروغ بوده است!!! یا اگر بگوییم آن ملکه پادشاهی نمیکرده پس لابد قبل از طوفان نوح بوده است لذا این ملکه اصلا آریایی نبوده زیرا حملۀ آریاییها به فلات ایران هزاران سال بعد از نوح صورت گرفت)

 وقتی از آنها میپرسیم: پس چرا هیچ اثری از علم والای آنروز در کتب و اسناد تاریخی وجود ندارد؟ میگویند اعراب کتب ایرانیان را آتش زدند!! در حالی که مدارک و شواهد نشان میدهد که نابودی کامل کتب ایرانی در آن عصر ، هر چند تحت تأثیر تهاجم عرب هم بوده ولی بیشتر این کتب در اثر بی مبالاتی یا حتی توسط ایرانیان نابود شده است. در واقع هر جنگی خسارتهایی را در پی دارد چنانکه فرونشاندن شورش شهر صور توسط اردشیر سوم هخامنشی منجر به سوختن این شهر شد ولی پان ایرانیها میخواهند این حادثۀ سوختن کتابها را به اسلام مربوط کنند.

 در مورد مذهب هم این افراد مذهب باستان را دست مایه قرار داده اند!! پس دین مقدس اسلام را دینی «غیر ایرانی» خوانده، بدترین اهانتها را به بزرگان و حتی اسم خدا در این دین، میکنند!! به همین واسطه رابطه اشان با پانهای مذهبی زرتشتی بد نیست. پیروان ضعیف النفس این گروه برای اینکه خود را «ایرانی» کنند(!!) از اسلام ابراز انزجار میکنند و میگویند: «هیچ مسلمانی ایرانی و هیچ ایرانی ای مسلمان نیست!!!!!» در این راه نیز از هیچ تهمتی به اسلام فروگذار نمیکنند:

 عربها به زور ایرانیان را «مسلمان» کردند!! (بد نیست بدانید ایران در عصر امویان به طور کامل به دست اعراب افتاد و بنی امیه اسلام آوردن مردم مناطق مفتوحه را خیلی سخت قبول میکردند. حال چگونه است که ایرانیها را به زور مسلمان میکردند؟؟)

 عربها مردهای ایرانی را میکشتند و زنهایشان را به کنیزی میبردند!! و حتی به آنها تجاوز میکردند!!!!! (البته ما در تاریخ داریم که اعراب مردان و زنان خاندان یزدگرد و مردان جنگجوی ایران را که با آنها مقابله میکردند به اسارت گرفتند ولی دیگر جایی ننوشته اند که مردم عادی ایران را نیز با آنها به اسارت گرفتند و چه خنده دار با وجود احکام سنگین اسلام راجع به تجاوز به عنف ، این مسلمین بودند که به زنان ایرانی تجاوز میکردند!! واقعا خجالت دارد که اینها برای کوبیدن اسلام به زنان دیار خود نیز رحم نمیکنند!!)

 اسلام توجیه گر نظام برده داری بوده است!!! (جالب است که در دنیای متمدن ملل اسلامی اولین کشورهایی بودند که برده داری در آنها محو شد. چگونه است که اسلام خود توجیه گر آن بوده است؟ هر کس از تاریخ اسلام آگاه باشد میداند اسلام تمام تلاش خود را برای مقابله با برده داری کرد و احکام سنگینش در این باره منجر به انقراض سیستم برده داری در ملل اسلامی شد. در عین حال پس از اسلام هر کس هم اگر برده میشد؛ از اسرای جنگی بود که علت هم نبودن سیستمهای امروزی نگهداری از اسرای جنگی وجود نداشته است و این رسمی در سراسر جهان بوده است. در عین حال دیدیم که پیامبر اسلام به اسرای بدر گفت هر کس مسلمان بیسوادی را باسواد کند آزاد است و بسیار در زمینه آزادی بردگان و اسرا سفارش فرمود و این سیستمهای برده داری بعد از اسلام هم دستور اسلام نبوده است. )


اثر تفکرات پان ایرانیها بر اقوامی که تحقیرشان میکنند چیست؟

 انتظار دارید عرب زبانهای ایران وقتی این اهانتها را میشنوند چه عکس العملی نشان دهند؟ در مورد ترکها چه؟ البته این عملکرد ابلهانه باعث تقویت پانهای ترک و عرب و کرد میشود. پان عربها و پان ترکها با نشان دادن حرفهای این گروه نادان به همزبانان خود آنها را در راه استقلال طلبی تشجیع میکنند. وقتی به پان ایرانیها میگوییم که به اینها بهانه ندهید میگویند خوزستان و آذرآبادگان جزو خاک ایرانند ما میخواهیم اینها را از این سرزمینها برانیم!!!

 

 پان ایرانیها از حقوق بشر چه میگویند؟

 پان ایرانیها وقتی بخواهند نظام جمهوری اسلامی را محکوم جلوه دهند دم از «نقض» حقوق بشر میزنند ولی وقتی به بحث برابری انسانها میرسند دیگر دل خوشی از حقوق بشر ندارند در ضمن خود را پیرو مذهبی میدانند که نظام فئودالی را صد در صد قبول دارد. و این یکی از علامتهای پان ایرانیهاست:

negahesevom.loxblog.com


انشایی دربارۀ یک ایرانی ملی گرا ونژادپرست  بنویسید...

من يك ايرانی هستم.

از سرزمین اهورایی هستم.

من خيلي بزرگ ام.

من آخر بزرگی ام.

من بوده ام كه آريايی بوده ام ، هستم ، و خواهم بود تا «هُم فيها خالدون».

من آريامهرم . من كورش كبيرم . من كورش صغيرم. من خود ِ خود ِ شیرم !
اين من بوده ام كه جهان را به سوی روشنی برده ام. زرتشت بزرگ و پاك را من زاييده ام . اوستا كتاب ِ روشنی های ِ بيكرانه ست. من اوستا را دوست دارم . من متون ِ كهن را مي پرستم .

من منم. من با تورانيان جنگيده ام، به نقش ِ رستم ام. من چند ميليون ديو بزرگ كشته ام. براي همين است كه ديگر زرت ام قمصور شده و از پس آخوند ... برنمی آيم .

من رنسانس را سرویس كرده ام .

اگر نبودند دانشمندان ِ من ، جهان هرگز رنسانس نمي كرد .

رازی و ابن سينا و ابوريحان از من بوده اند . من خيّام دارم . من بزرگي از ايّام دارم . من منم . بنگر به ميل ِ گردنم .
آريايی يعنی من .

من يعنی آريايی . آريايی يعنی من بزرگ ، كه مدتی از دهان ِ هيتلر جوشيد.
من يك ايرانی هستم .

من در امريكا مي كنم زندگي . من آخر پاريس و لندن و برلین و اسلو هستم . من امّا همچنان گ..  باقی مانده ام . باور نمي كنيد ؟ جان ِ شما دروغم چيست ؟. من گاهی به ايران مي آيم . من به تلويزيون مي روم و اند ِ دانشمندان ام .

من خیلی گنده گنده حرف می زنم ولی موقع عمل زاییده ام.

ما وقتی پنج نفر ایرانی آریایی...!!! دور هم جمع می شویم به اندازه 20 نفر اختلاف عقیده داریم. من ایرانی هستم که در آمریکا زندگی می کنم و همه غلطی انجام می دهم و دست آخر می گویم " به اسلام اعتقاد دارم. "

خودم هم نمی دانم چه می خواهم ولی فقط منتظر یک شلیک موشک هواپیما از طرف اسراییل به غزه هستم تا زود بپرم توی خیابون و رگ گردنم را .... کلفت کنم. ...آن موقع که زنان و مردان ایران زمین را بدون محاکمه عادلانه به پای چوبه دار می فرستند من دارم در کافه های شانزلیزه با دوست دختر آمریکاییم تمرین فحشهای رکیک می کنم.

شکرهای گنده گنده، خیلی می خورم. بی مطالعه و تحقیق خیلی زر میزنم و هیچ عقیده ای را جز عقیده خودم قبول ندارم. به هر دروغ و نیرنگی دست میزنم تا اثبات کنم که من راست می گویم.

من با هزار خودفروشی و آدم فروشی ویزا می گیرم که بروم به کانادا یا اسکاندیناوی و آمریکا و بقیه کشورهای اروپایی و بعد در یک کافه مرکز شهر می نشینم و مشروب می نوشم و دخترهای آنچنانی در کنارم مشغول کارهای آنچنانی هستند و با لپ تاپ دو- سه هزار دلاری ام در وبلاگ یا وب سایتم پستهای اسلامی و عاشورایی می دهم. ..

خفه شو، ای اجنبی، چون من ایرانی آریایی هستم و دو هزار و پانصد سال تاریخ میترایی دارم ولی دریغ از یک ذره شعور که ندارم. دریغ از استفاده یک میلی گرم از فسفر کورتکس مغز...

دروغ می گویم مثل ریگ بیابان و از این ترسی ندارم که روزی دستم رو شود چون کی به کیه؟ من تو آمریکا یا اروپا هستم و کسی دستش به من نمی رسد...!! تمدن من ایرانی، برخورد با مردم مشخص است. در خیابان که نگو... پشت چراغ قرمز و در ترافیک همه تمدن و فرهنگمان را نشان می دهیم. خلاصه من اینقدر ایرانی هستم که اگر کسی بالاتر از گل به ایران بگوید شکمش را سفره میکنم.


منبع :وبلاگ ایران امروز

negahesevom.loxblog.com



ظهور،پیش از رستاخیز،ونوس

negahesevom.loxblog.com

ادامه مطلب...






 

- سال پایه گذاری : 1966م

- موتون مقدّس : کتاب مقدس شیطانی (1969م) ، جادوی شیطان (1970م) و مناسک شیطانی (1972م).تمامی کتب نام برده شده اثر آنتوان لاوی(مردی که در عکس می بینید)است.

- جمعیّت : بنا به ادّعای کلیسا بیش از ده هزار نفر .

- کشور های دارای کلیسای شیطان : آمریکا ، ایتالیا ، انگلیس ، چین و آلمان که در آن فجیع ترین مراسم انجام میشود.

- شخصیت آنتوان لاوی : آنتوان زندر لاوی که مبنای شیطان پرستی فلسفی را تشکیل داده است و در کتب نام برده میتوان آن ها را دید ، در سال 1996م کلیسای شیطان را بنا کرد . وی از نوشته های شخصیت هایی چون اَین رند ، مارکی دوساد ، ویندهام لوییس و چارلز داروین الهام گرفت.شیطان در نظر لاوی مثبت بوده ، و تعالیم خدا جویانه کلیسا را مورد تمسخر قرار میداد

negahesevom.loxblog.com




 

1. ستاره پنج پر(  pentagram)

ستاره ای پنج پر که سر ستاره به سمت بالا قرار دارد و نمادی است که در جادوگری استفاده می شود و برای آنها نشانگر آب ،خاک،باد،آتش وهمچنین روح حاکم براطراف آنهاست پنتاگرام نمادی جادویی برای دفع بلا و شر موجودات نفرین شده در گذشته در میان مرد کولی اروپایی استفاده می شده است این نماد نیز سمبل ارزشمند در یونان وبابل قدیم بوده است.

 

در ادامه مطلب تمامی نمادها رامیتوانید ببینید.

negahesevom.loxblog.com

ادامه مطلب...


«یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مِنْکَ‏ الْإِحْسَان‏».[2]
2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 245، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.



«اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک رب انى ظلمت نفسى فاغفر لى انک خیر الغافرین»؛ پروردگارا! معبودى جز تو نیست، پاک و منزهى، تو را ستایش می‌کنم، من به خود ستم کردم مرا ببخش که بهترین بخشندگانى.
«اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک رب انى ظلمت نفسى فارحمنى انک خیر الراحمین»؛ خداوندا! معبودى جز تو نیست، پاک و منزهى، تو را ستایش می‌کنم، من به خود ستم کردم بر من رحم کن که بهترین رحم کنندگانى.
«اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک رب انى ظلمت نفسى فتب على انک انت التواب الرحیم»؛ بار الها! معبودى جز تو نیست، پاک و منزهى، تو را حمد می‌گویم، من به خویش ستم کردم، رحمتت را شامل حال من کن و توبه‌‏ام را بپذیر که تو تواب و رحیمى.[4]
. این موضوع در روایتى از امام باقر (ع) نقل شده است: ر. ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج 1، ص 200، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.


الهی یا حمید به حق محمد/ الهی یا عالی به حق علی / الهی یا فاطر به حق فاطمه / الهی یا محسن به حق الحسن/ الهی یا قدیم الاحسان به حق الحسین/





بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم


اِلهی بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ اَنتَ المَحمُودُ وَ بِحَقِّ عَلیٍّ وَ اَنتَ العالی وَ بِحَقِّ فاطِمَةَ وَ اَنتَ فاطِرُ


السَّمواتِ و الأرضِ وَ بِحَقِّ الحَسَنِ وَ اَنتَ المُحسِنُ وَ بِحَقِّ الحُسَینِ وَ اَنتَ قَدیمُ الأِحسانِ


اِلهی بِاخُصِّ صِفاتِک وَ بِعِزِّ جَلالِک وَ بِأعظَمِ اَسمائِک وَ بِعِصمَةِ اَنبیائِک وَ بِنورِ اَولیائِک وَ بِدَمِ


شُهَدائِک وَ بِمُناجاتِ فُقَرائِک وَ بِدُعاءِ صُلَحائِک اَسئَلُکَ زِیادَةً فِی العِلمِ وَ صِحَّةً فِی الجِسمِ وَ


بَرَکَةً فِی الرِزقِ وَ طولآ فِی العُمرِ وَ تَوبَةً قَبلَ المَوتِ وَ راحَةً عِندَ المَوتِ وَ مَغفِرَةً بَعدَ المَوتِ وَ
 

نَجاةً مِنَ النّارِ وَ دُخُولآ فِی الجَنََّةِ وَ عافیَةً فِی الدُّنیا وُ الاخِرَةِ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
 

بعد از گفتن چند مرتبه : اَمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوء


بگو : یا مُجیبَ المُضطَرّ (3مرتبه)


اَجِبِ المُضطَرّ بِحَقِّ المُضطَرّ وَ نَحنُ المُضطَرّونَ وَ صَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدَنا مُحَمَّدٍ وَ الِه الطّاهِرینَ.

التماس دعا.

negahesevom.loxblog.com


بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه اي كه در خدمتتان خواهيم بود، شبيه جلسات اخلاقي نخواهد بود كه در سطح شهر مي بينيد. جلسات و روش هاي
اخلاقي معمولاً به دو شكل هستند:
علمي: از تلقين و روش هاي روانشناسي استفاده مي شود تا صفات خوبي را ملكه كند و صفات رذيل هاي را از فرد دور 
كند. اين نوع اخلاق، يك اخلاق خشك و بي روح مي شود. اخلاقي كه اي بسا از آفت هاي نامرئي، آسيب مي بيند؛ بدون آنكه خود
انسان متوجه باشد.

negahesevom.loxblog.com

ادامه مطلب...

درباره وبلاگ
با سلام این وبلاگ زیر نظر نگاه سوم با ادرس http://negahesevom.loxblog.com/ میباشد خوش امدید
پيوندها







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 80
بازدید ماه : 268
بازدید کل : 31072
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


negahesevom2.loxblog.com