آتییسم
دعا,فطرت,اسرار درون
شرح دعاها,فطرت,درون

اتئیسم و دنیای عینی 
در نقد و بررسی مکتب ضعیف و بی پایه و اساس اتئیسم همین بس که طبق اعتقاد اتئیسم به تصادفی بودن هر چیز و هر شی و جهان که قوانین از آن منتزع میشود پس تمام شالوده های فکری بشر نیز تصادفی و غیر حتمی هستند مانند امتناع نقیضین یا علیت و... 
که در اینصورت هیچ نکته و آغازی برای استدلال نمی‌ماند و هیچ دلیلی برای وجود جهان خارج یا وجود خود و یا هر قضیه دیگری نمیتوانند بیاورند چرا که همه قضایا و اثبات ها در حیطه منطق اند و منطق تصادفی قابل اعتماد نبوده و اصلا معنا ندارد !
اتئیسم مولد امپریالیسم 
تفکر اتئیسم با شالوده و زیر بنای داروینی خود و اصل انتخاب اصلح نه تنها در سطح جهان قدیر سالاری را ترویج میدهد بلکه در کوچه و محله هایتان نیز اراذل پروری انجام میدهد! 
اتئیسم است که بیان میکند هر کس و هر چه قوی تر باشد حق زندگی دارد و الا محکوم به فناست! 
همین دیدگاه بود که نازیسم را تشکیل داد و جنگ جهانسوز دوم را ایجاد کرد! 
امروزه نیز همین اصل است که امپریالیسم را در جهان گسترش میدهد! [1]
اتئیسم گردن کلفت سالاری را رواج میدهد و بس! 
اتئیسم مابقی افراد غیر را محکوم به فنا کرده است! 
اتئیسم است که جهان را میتواند به دو دسته ارباب و برده تقسیم کند! 
سلطه و زورگویی طبق این جهان بینی قابل انتظار و توجیه است! 
چه وجدانی حاضر به قبول این سخیفیّات است؟ 
 
1: امپرياليسم
(اَ پِ) [ فر. ] (اِ.)
?- طرفداري از حکومت امپراطوري.
?- سياستي که بنايش بر تسلط يک کشور بر کشورهاي ديگر باشد.
?- نظام سرمايه داري پيشرفته مبتني بر نفوذ و سلطه کشوري بر کشورهاي ديگر.
اتئیسم و اختیار انسان! 
اختیار بشر به عنوان مولفه ای که سعادت و شقاوت بشر را رقم میزند در اعتقاد الهی نآشی از روح مجرد انسان است! 
اما در مکاتب مادی گرا و اتئیسم که همه چیز را در روابط تصادفی مادی تفسیر و تبیین میکند دیگر اختیار معنا ندارد! بلکه هر چه که هست زاییده ماده بدون اختیار است! یعنی اینکه من که هم اکنون در حال نوشتنم به اختیار خود نمینویسم! بلکه از دوران قبل و اتفاقاتی که بر سر ماده افتاده است حاصل و نتیجه این بوده است که امروز بنده مقاله بنویسم! شما هم که میخوانید به اختیار خود نمیخوانید بلکه بدلیل انفعالات مادی در گذشته مجبور به خواندنید! 
حتی روانکاو مشهور جناب فروید نیز نظریه خود را در این حیطه ارائه داد! نظریه ای بس جبر گرا ! 
فروید رفتار کودکان را ناشی از نیرو های ذاتی میدانست و رفتار بزرگسالان را ناشی از تجربه های کودکی ( کتاب روانشناسی سوم انسانی ـ بخش اول )
فارغ از نقد هایی که بدین سخن وارد است و بنیاد ان را زیر و رو میسازد جا دارد سوال کنیم عزیزان اتئیسم با این دیدگاه به کدام اخلاق میتوانند معتقد باشند؟ آزادی عقیده چه معنا دارد؟ نالیدن از دست اسلام چه معنا دارد؟ مگر نه اینکه همه و همه مجبوریت است؟ 
بعلاوه 
این دیدگاه موجب ترویج بی اخلاقی و خشونت در جامعه میشود! 
زیرا در این دیدگاه فعل بد و قبیح معنا ندارد! مثلا صدام بی گناه است زیرا یه اجبار ان جنایات را کرده است! هیتلر بی گناه است! کوروش بی گناه است! مائو و موسولینی و ابوبکر البغدادی نیز بی گناهند و نباید مجازات شوند! 
حال از شما سوال میپرسم 
آیا مکتبی با این دیدگاه نسل بشر را منقرض میکند یا بشر را به سعادت میرساند؟
اتییسم سعادت یا شقاوت؟ 
اتییسم با دیدگاه رد خدا در جامعه گام برداشته و سعی در تقدس زدایی از یک جامعه را بنا بر عللی دارد! 
حذف خدا از جامعه اما سعادت می آفریند یا شقاوت؟ 
حذف موجودی که به گفته دانشمندان اعلم و اصلح روانشناسی از جمله بزرگترین آرامش های روانی انسانی تلقی میشود تا جایی که مخالفانش اینگونه وصف می‌شود : 
ﺩﮐﺘﺮ ﻟﯿﻨﮏ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺱ:
)) ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ، ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻩ ﺗﺮ ، ﺧﻮﺩﺑﯿﻦ ﺗﺮ ، ﻣﺘﻠﻮﻥ ﺗﺮ، ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺗﺮ ،ﻧﺎﮐﺎﻣﯿﺎﺏ ﺗﺮ ، ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ . ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﮑﻤﯿﻞ ﺷﺨﺼﯿﺖ ،ﻻﺯﻡ ﻭ ﺿﺮﻭﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺬﻫﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺁﺩﻣﯽ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﻣﻨﺎﻓﻊﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﻭ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﺳﺖ ﺑﮑﻨﺪ ، ﻟﺬﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﺨﺪﺍ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﺯﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﺎﻫﻤﯿﺖ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﻮﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﺍﺳﺖ (( ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎﺩﯾﺎﺕ ص 44))
چه مضرات اجتماعی به بار می آورد؟ 
حذف موجودی که حب به او و خوف و رجاء اش یک عامل سلامت اخلاقی جامعه است و رفتار انسانی را تضمین میکند سعادت است یا شقاوت؟ 
حذف موجودی که اگر حقیقت باشد تمام عقل رو به سوی او بآید باشد شقاوت است یا سعادت؟ 
چگونه میتوان گفت خدا قابل حذف است؟ جامعه ای که خدا نداشته باشد و خود را حاصل تصادف ماده ها ببینید نه غیرت میتواند بفهمد نسبت به حریم و ناموس چرا که آنان را نیز چیزی جز یک تصادف بی مقدار نمیبیند! 
نه نشاط میتواند داشته باشد چرا که میداند یک تکه گوشت بدرد نخور است! گوشتی که حاصل از پیوند چند سلول است! و وقتی خود بی ارزش شد مابقی چیز ها نیز بخودی خود بی ارزش اند! 
نه دفاع از وطن برایش اهمیت میتواند داشته باشد، چرا که دوبارتا هر چیز را حاصل از یک تصادف میبیند! 
و دائما این سوال در ذهن است که چه بشود؟ 
و چون همه پاسخ به بی علتی ختم میشود نهایتا به پوچی میرسد! 
از وطن دفاع کنم؟ که چه؟ از ناموس دفاع کنم؟ که چه؟ از خوردن غذایی خوش طعم لذت ببرم؟ که چه بشود؟ از مرگ فامیل هایم ناراحت شوم؟ که چه بشود؟ از جنایات داعش ناراحت شوم؟ که چه شود؟ زندگی کنم؟ که چه شود؟ به چه دردی میخورد؟ بودن و نبودن چه معنا دارد؟ بمیرم؟ بله 
درست ترین راه برای جامعه بی خدا مرگ است و خودکشی 
چون لا اقل از شر کثیر عالم تصادفات خلاصی میابد! و از تفکرات مزاحم که چه بشود خلاص میگردد! 
در واقع حذف خدا نهایتش همین است! 
حذف خدا جامعه را بیمار و متفکر را در یاس فرو میبرد! 
حذف خدا مساویست با حذف انسان
اتئیسم و زیبایی
مفهوم زیبایی و قشنگی مفهومی است که اتئیسم را میتواند به چالشی بس عمیق بکشاند! 
انسان ذاتا زیبایی را دوست دارد و گرایش بدان پیدا میکند! 
فلاسفه نیز در تعریف زیبایی گفته اند : 
«بحق گفته‏اند که زیبایی  آن است که هر چیزی به سوی آن، گرایش دارد.» (ارسطو، اخلاق نیکوماخس،ج1،ص1)
و
ملاصدرا: «زیبایی  آن است که هر چیزی به آن اشتیاق و میل دارد و در جست‏وجوی آن است.» (صدرالدین شیرازی، اسفار، ج7، ص58)
حال با توجه به این نکات یاد شده این سوال در ذهن ایجاد میشود از دوستان اتییست که آیا ملاک و معیار های زیبایی فطری است یا اکتسابی؟ 
اگر بگویند فطری است پس فطرت را قبول کرده اند و فطرت هر شخص بدنبال کمال محض و قدرت محض است! 
و این به معنای خداطلبی فطرت انسان است! پس اگر یک طرف فطرت را قبول دارند طرف دیگر را نیز واجب است بپذیرند و ان طرف چیزی نیست جز اثبات خدا به وسیله عشق و فطرت! 
در برهانی تحت عنوان برهان عشق میگویند : 
.1 ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎ ﻋﻠﻢ ﺣﻀﻮﺭﻱ ﻭ ﻭﺟﺪﺍﻧﻲ ﻣﻲ ﻳﺎﺑﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺫﺍﺕ ﺧﻮﺩ، ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻤﺎﻝ ﻣﺤﺾ،ﺑﻘﺎﺀ ﺍﺑﺪﻱ، ﻗﺪﺭﺕ ﻣﻄﻠﻖ، ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻧﺎﻣﺘﻨﺎﻫﻲ ﻭ ﺭﻫﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﻴﺪﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﺘﻬﺎ ﺍﺳﺖ .
.2 ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻕ، ﻣﺜﻞ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﻳﻴﻦ، ﻋﻠﻢ ﻭﺟﻬﻞ ﻭ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻻﺯﻡ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮﻧﺪ؛ ﮐﻪﻳﮑﻲ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﻟﺬﺍ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﻲ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﻢ . ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻩ ﻣﻲﺷﻮﺩ: ﻋﺎﺷﻖ ﭼﻲ ﻫﺴﺘﻲ؟ ﭼﻮﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﻭﻗﺘﻲ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻌﺸﻮﻗﻲ ﺑﺎﺷﺪ .
.3 ﭘﺲ ﺩﺭ ﺩﺍﺭ ﻫﺴﺘﻲ، ﮐﻤﺎﻝ ﻣﺤﺾ، ﺑﻘﺎﺀ ﺍﺑﺪﻱ، ﻗﺪﺭﺕ ﻣﻄﻠﻖ، ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻧﺎﻣﺘﻨﺎﻫﻲ ﻭﻭﺟﻮﺩ ﺭﻫﺎ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﻴﺪﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﺘﻬﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﺍﻟّﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﻟﻔﻌﻞ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻳﻦﺍﻣﻮﺭ،ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻭ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩﻱ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﻟﻮﺟﻮﺩ ﺍﺳﺖ !
اگر بگویند اکتسابی است پس در اینصورت باید گفت هر کس معیاری برای خود دارد و در اینصورت شاید یک اتئیست سادیستیک زیبایی را در مردم ازاری و قتل دیگران ببینید!
یا یک اتئیسم فقیر زیبایی را در دزدی، باج گیری و.. ببیند! 
و یا یک اتئیست شهوت پرست زیبائی را در سکس با خواهر و مادرش ببینید! 
در اینصورت کدام ارزش اخلاقی باقی میماند؟ اصلا اخلاق میتواند در سطح فردی برای افراد جامعه معنا داشته باشد؟ اصلا جامعه میتواند به یک ارمان و ایده نهایی برسد؟ اصلا در چنین جامعه ای وضع قانون اساسی معنا دارد؟ قانون اساسی بر اساس چه چیزی؟ اگر قانون بگوید دزدی بد است، اتئیستی که زیبایی را در دزدی میبیند و به سوی ان شوق دارد( طبق تعریف فلاسفه)  چه میشود؟ اگر توده عظیم مردمی با اینگونه عقاید و جهان بینی ها در یک جامعه بود چه باید کرد؟ 
اینجاست که اتئیسم میشود بلای جان فکر و اندیشه!
اتییسم و شانس باوری 
تمام جهان ما از اتم ها سآخته شده اند، اتم ها از الکترون، پروتون، نوترون و هر کدام نیز ساختار خود را دآرد تا الی الاخر که هنوز مشخص نشده است که بنیاد و بنیانش چیست! و اتییسم سخن از ازلی بودن ( بی آغاز بودن) از ذره بنیادی میگوید! اما سوال! 
چرا ان ماده بنیادین ازلی است؟ چرا به جای نبود ان ذره، بودش اتفاق افتاده؟ چرا از ازل بوده؟ 
پاسخ اتییسم : شانس!!!!! ما شانس آورده ایم که ان ذره وجود داشته است!  یعنی اگر بد شانس بودیم ان ذره نبود و حال هیچ کس وجود نداشت! 
اما سوال اصلی 
آیا مکتبی که پایه و اساسش شانس و فرض و گمان است میتواند یک جهآن بینی عمیق ایجاد کند؟ از کجا معلوم شانس نیاورده ایم بلکه خدا ان ذره را خلق کرده است؟ شاید شانس داشتیم که خدایی ان را خلق کرده باشد! 
شانس پنداری وجود جهآن آیا بنیان های فکر بشر را متحول نمیکند؟ از کجا معلوم عدم امکآن اجتماع نقیضین شانسی بوده است و امکآن ضد ان وجود ندارد؟ از کجا معلوم که تمام نشدن بی نهایت شانسی نبوده است؟ 
غرض از این قبیل سوالات این است که شانس باوری که شالوده فکر اتییسم میباشد تمام بنیان های فکر بشر را از بین میبرد و در نتیجه بشر را در یک شک کشنده باقی میگذارد که نهایتش میشود یاس فلسفی! 
و جامعه ای که دچار یاس فلسفی شود جامعه ای ایستا و بدرد نخور خواهد بود! و اتییسم مولد این یاس است که آبستن این تفکرات نیز میباشد! و چه به بد مولد و مولودی! 
 
وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا
 ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﮔﺎﻫﻰ ﻭ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻧﻴﺴﺖ . [ ﺁﻧﺎﻥ ]ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﮔﻤﺎﻥ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻣﻰ  ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﺑﻰ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﮔﻤﺎﻥ [ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ] ﺑﺮﺍﻯ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﺣﻖ ، ﻫﻴﭻ ﺳﻮﺩﻯ ﻧﻤﻰ  ﺩﻫﺪ .(28) 
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکته : عزیزان و متفکران دقت نمایید اگر ما گوییم همه چیز تصادفا و اتفاقا ایجاد شده در نتیجه این تفکرات که هر معلولی علتی دارد، اجتماع نقیضین محال است، ارتفاع نقیضین محال است، فاقد شی نمیتواند شی را ببخشید و... 
همه و همه نیز تصادفا و اتفاقا در ذهن تشکیل شده اند و ممکن است در ذهنی دیگر اینان تشکیل نشود! 
و یا اصلا شانس آورده ایم که اینان در ذهن ما جای گرفته اند ! و این الگوریتم شانس بوده است! 
و امکآن این که در جهانی دیگر تصادفی دیگر اتفاق بیفتد که در ان اجتماع نقیضین ممکن باشد و یا علیت صادق باشد ممکن ممیشود! همانطور که اینجا با تصادفی قواعد اینگونه تنظیم گشته اند، آنجا با تصادفی دیگر قواعد غیر ممکن است ایجاد شود! و همه میدانیم که شالوده تفکر انسآن این تفکرات بنیادیست که از علم حضوری آدمی در وی حاصل میگردد حال اگر اینان از بین رود چه چیزی میماند جز سردرگمی محض؟ 
اکر هر چیزی شانسی باشد حقیقتی نمیتواند باشد چرا که خود حقیقت نیز شانسی است و احتمال 100٪ را پر نکرده و به عبارتی وجوب ندارد و در نتیجه احتمال نقیض ان نیز میرود! اگر شالوده های فکر بشر از بین رود و علم حضوری بی اثر شود هیچ مبدا مشخصی برای آغاز تفکر نمیماند و وجود خود و دیگران نیز مورد شک قرار میگیرد! نع ار نوع شک دکارت که دستوری بود و موجب تولید کوگیتو شد بلکه ار نوع شک غزالی و گرگیاس!!!
اتییسم و تعریف ان از انسان 
انسان و انسانیت تعریف خاصی در ادیان و بخصوص اسلام داشته و دارد و از ابتدا بر ان استوار بوده است! تعریفی که اسلام از انسان ارایه داده است فارغ از مرد یا زن بودن یا علیل و سالم بودن و کم هوش و باهوش بودن یک موجود با روحی الهی و خدایی و قدرت عقل و برتری بر سایر موجودات است! 
در علم منطق نیز انسآن را حیوان ناطق تعریف نموده اند و در نسب اربعه در حیطه تساوی قرار داده و میگویند : هر ناطقی انسان است 
هر انسآنی ناطق است! 
اما در مکتب اتییسم تعریف انسان و انسانیت چیست؟ 
آیا دو پا و دو دست و سر و چشم و گوش و بینی داشتن تعریف انسانیت است؟ پس انسان هایی که یک دست ندارند یا اضافی دارند چه هستند؟ 
آیا ملاک احساسات است؟ آیا حیوانات احساسات ندارند؟ حاشا از این سخن! آیا ماده سگی را ندیده اید که چگونه فداکاری در راه فرزندانش میکند؟ 
یا سگی را ندیده اید که چگونه به آدمی عشق میورزد؟ 
آیا ندیده اید گربه گریز پا چگونه با افراد خو میگیرد؟ 
پس فرقی با انسان میتواند داشته باشد جز در شدت و ضعف احساس؟ 
در تفکر چه؟ آیا موجودات دیگر فکر ندارند؟ مسلما دارند و آدمی فقط کمی پیشرفته تر است از لحاظ تفکری!!! 
پس چه فرقی حاصل شد؟ 
چه تفاوتی باقی ماند؟ 
هر چه که هست اشتراک است و بس! پس فرق آدمی با حیوان چیست؟ 
هیچ فرقی ندارد! 
در اینصورت انسان چیست؟ انسانیت چیست؟ 
آیا اشکالی دارد که انسانی، انسآن دیگری را به عنوان حیوان خانگی ( طبق تعریف اتییسم از انسانیت) قلاده زند و در خانه اش نگاه دآرد؟ 
آیا برده دآری و استفاده از برده میتواند بد باشد؟ 
خیر 
چرا که برده نیز چیزی جز حیوان نیست! برده چیری نیست جز یک حیوان ضعیف در برابر یک حیوان قوی تر! 
آیا این طرز تفکر همان تفکر اراذلی و اوباشی نیست؟ 
آیا این تفکر که تفاوت فقط در ضعف و شدت است به جامعه کشیده نمیشود؟ 
آیا این تفکر موجب محدودیت قشر ضعیف نمیشود؟ 
آیا قلدر پروری محسوب نمیشود؟ 
آیا این تفکر قبیله و یا اجتماع یا قشر پرستی به بار نمی آورد؟ 
ایا غرور و تکبر در جامعه رواج پیدا نمیکند؟ 
آیا موجب بروز جنگ نمیشود؟ 
مگر تاکنون کم داشته ایم که قشر ضعیف و قوی جامعه جنگیده اند؟ 
مکتب اتییسم که نهایت اشکالشان به شریعت و طریقت مقدس اسلام همین لفظ انسانیت است چه تعریفی از این کلمه مبهم ارایه داده است؟ 
فتامل....
بسم الله الرحمن الرحیم 
تفکرات خداناباوری و مکتب اتییسم چه مبنا و اصولی دآرد ؟
آیا بر اساس اصالت حس اند یا اصالت عقل؟ 
اگر بر اساس اصالت حس اند‌ حس ابدا راهی بر در مجردات ندارد که هیچ بلکه ابزار ان نیز نمیباشد! 
یعنی حس وسیله درک و فهم مجرد نمیتواند باشد 
چرا که حس وسیله فهم ماده و مادیات است نه مجردات!! 
در خود عالم ماده نیز حس های غیر مسلح ما توان تشخیص بسیار چیزها را ندارد! 
پس چگونه میتواند به حوزه بی نهایت مجردات وارد شود وقتی اساسا ابزاری برای حس تجربی مجرد وجود ندارد؟ و حرف از نبود خدا زد؟ 
اگر هم مکتب اصالت عقل است! چگونه میتوان به تراوشات ذهن یک میمون کمی پیشرفته توسل جست؟ اکر یک میمون یک نظریه در مورد فیزیک کوانتوم دهد یا استدلالی بر وجود خود و دیگران آورد آیا برآی انسآن قابل قبول خواهد بود؟ 
مسلما خیر 
زیرا میمون در این حد نمیتواند شناخت و معرفت داشته باشد! 
حال به عقل و شناخت یک میمون پیشرفته چه اطمینانی وجود دآرد؟ از کجا معلوم همین تفکر که خدا نیست یا هست که از این میمون تراوش شده صحیح یا غلط است؟ از کجا معلوم علوم بشری صحیح بوده؟ 
شاید اگر این میمون یک فرگشت دیگر انجام دهد تمام علمش زیر و رو شود! 
با قبول الحاد و داروینیسم به عنوان نقطه تکیه اطمینان بخش ان دیگر جایگاهی جز نسبیت انگاری و رولاتیویسم باقی نمیماند و در اینصورت عقل هم اصالت خود را از دست میدهد زیرا منبع شناختی کاملا مشکوک خواهد بود! 
و نه تنها عقل 
تمام شناخت های انسآن چه تجربی و چه عقلی مورد شک است! 
حال بهتر است منتظر باشیم تا این مکتب متناقض مارا به سعادت بشری برساند! ؟
و این بلاتکلیفی معرفتی چه نتیجه ای جز یاس فلسفی خواهد داشت و چه ادعایی را میتوان در ان مطرح کرد در حالی که امیدی بدان نیست؟ و چه راهی جز دست بسته منتظر مرگ بودن یا به استقبال مرگ رفتن وجود خواهد داشت!؟ این تفکر ویرانگر گویا قصد جآن طرفدارانش را کرده است!!!!!! 
فتدبر ای ایها الناس!

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






درباره وبلاگ
با سلام این وبلاگ زیر نظر نگاه سوم با ادرس http://negahesevom.loxblog.com/ میباشد خوش امدید
پيوندها







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 76
بازدید ماه : 264
بازدید کل : 31068
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



negahesevom2.loxblog.com